گریه ای از تنهایی
گریه ای ارام ارام قدم بر میداشت.... شب بود... باران میبارید...
گربه یک کارتون کوچک پیدا کرد.... خودش و بچه گربه را در اون گذاشت..... پا هایش خونی بود و درد شدیدی داشت.....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
کاینا لطفا انفالو کن
باش
ممنون
از کی اینجوری شدیی
چطوری؟
چطوری؟
نمیگی؟
مهم نیستتت
باش
اره
خیلی خوب بود....
ممنون
عالی بود!
ʝɛռռɨɛ قرعه کشی🌸
۵۰٬۰۰۰ امتیازی داره🪇
اگر خوآستی سر بزن🫧
گفتی حوصله نداشتی زیاد واسه این یکی
ولی قلم قشنگی داری اگه روش کار کنی واقعا داستان هات عالی میشن
قشنگ بود:))
ممنون اره دیگه حوصله نداشتم
ایراد زیاد داشت ولی خب موضوع قشنگی بود
البته که پایان بندی ضعیفی داشت
آفرین 🌹
حوصله نداشتم مغزم نکشید خواستم یه تیت چرت بیاد
ولی خب ممنون 🌹
🌹
خیلیییی قشنگ بوددد💗✨️😱
خو چه کنم؟ ممنونم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من نباید گریه کنم...
شت.
خب از ته قلبم در اومد گفتم بنویسمش 😔💔
ولی خیلی قشنگ بوددددد😭😭
خب دیگه ..... 🌹نظر لطفته
بوثبوث
ماچ 🌹