جادوگر گمشده پارت بیست و یک

نارین : اگه نخوام چی ؟ نارسیسیا : از خانواده طرد میشی . نارین : باشه مادر . ترجیح میدم طرد شم . آخه میدونی دراکو و یونا جایگزین خوبی برام هستن . نارسیسیا : منظورم این نبود . منظورم .... منظورم.... این بو.... نارین : کافیه مادر خودم متوجه شدم . خداحافظ. نارسیسیا : وایسا . اینم بده به هارلی . نارین : وای فکر کردم نگران من هستی . کادو را از دست مادرم گرفتم و به سمت اتاقم که هارلی باهام بود رفتم . هارلی : وای این چیه ؟ نارین : مادرم داده نوشته « رفتار درست با ماه شب چهارده » مادرم به کلی عقل از سرش پریده . تو گرگینه هستی ولی از ماه بدت نمیاد . راستی چند روز دیگه ماه کامله . کجا میخوای بری ؟ هارلی : همون روز بچه های بوباتون و دورمشترانگ هم میان . واقعا نمی‌دونم . باید برای مراسم باشم . نارین : باشه ولی اصلا به ماه نگاه نکن . شاید بتونم پروفسور دام..... در با صدای تق بلندی باز شد و کسی نبود جز.....

هارلی : جک برو بیرون . جک : همه حرفاتون رو شنیدم هارلی عزیز . هارلی : تو خیلی .... خیلی فضولی . باهات به یوبال نمیام ... جک : باشه نیا منم به هم راهت رو میگم . نارین : حق نداری ‌. پروفسور الیزابت به داخل اتاق آمد . پروفسور: اینجا چه خبره ؟ ده امتیاز از اسلیترین کم میشه . نارین می‌خوام باهات صحبت کنم . نارین : بگید . پروفسور: تنها . نارین : بچه ها . لطفا.. هارلی : حتما .

اون روز نشد حرف بزنیم . میدونی من جوان ترین معلم اینجا هستم . کلاس چهارم هستم و بخاطر برگزیده بودنم شدم معلم . با من راحت باش . به من بگو الی ... باشه .... نارین : باشه پروفسور یعنی الی . الیزابت: خوبه این گردنبند یادگار مادرمه . گرچه برادرم از اون متن.فر بود ولی من نه . این مال تو باشه . این رو هم به برادرت و این رو به خواهرت و این رو به نادیا بده . این نامه هارو هم بهشون بده .

تمام.