🪄#کلوپ_دختران_نویسنده🪄
دیر بیدار شده بودم، وقت هیچ کاری رو نداشتم سریع کتابام رو پرت دادم تو کوله و مانتو وشلوار مدرسه رو پوشیدم و رفتم تو حیاط کتونی های سفیدم رو پوشیدم یا مامان خداحافظی کردم:
_مامان من رفتم، خداحافظ
+تو که صبحانه نخوردی!
_تو مدرسه یه چیزی میخورم.
+باشه مراقب خودت باش خداحافظ.
بدو بدو رفتم سمت مدرسه چون خونمون خیلی به مدرسه نزدیک بود میتونستم تو پنج دقیقه برسم.
بعد از دو دقیقه نفس زنان رسیدم.
از شانسم یه پشه هم تو حیاط نبود.
اینجور موقع ها استرس میگرفتم.
_وای نکنه اخراج بشم!، اونم با این دبیر ریاضی سخت گیر!
از استرس داشتم میمردم که ناظم دیدم.
_خانم شما باز که دیر اومدی! این زنگ اجازه نداری بری سر کلاس.
+نه خانم راستش دیر بیدار شدم دیشب تا صبح بیم. ار..... عه عه هیچی ببخشید.
_برو بشین تو دفتر.
معذب رفتم تو دفتر نشستم تا زنگ خورد.
اسلاید بعد(:
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
51 لایک
پارت دو رمان ساخته شد و منتظر شماست(=
ممنون میشم حمایت کنید(:
و به تست "اولین پازل چطور ساخته شد" سر بزنید و ازش حمایت کنید 💐
کمک کنید ویژه بشه🪄
🍻
عالییییبیییییییییییییییییییی
چرا ویژه نشهه؟
عالییییییییییییییییییییییییییییی 🌚💚
ممنونم🪄🤍
بی نظیرهههه
.
ممنونم💙💎
عالی❤️🔥🫠🤭
ممنونم💎
عالی بود...ادامه بده✨️
ممنون... حتما🪄
میدونستی اگه تا فردا پارت ندی قلب تو هم تیر میکشه؟
۷لایک مونده(=
للااییکک بکنییدد
❤
اخییی
20لایک شد منم ساختم حالا یکی باید منتشر کنه😂
ناظرا کجاییددددد
پارت دو ساخته شد(=
چه باحال بود 😃🤌🏻
مرسی🎠
😘
عالیییی
ممنونم💙🤍