سلام این داستان یک پارته اس بریم
من لونام درباره ی خودمم بگم که مطمئینم پشت هرچیزی یه توضیح منطقی وجود داره رنگ مورد علاقه ام بنفشه و غذای موردعلاقه ام پاستاس
________________________________
روز تولدم بود قرار بود یه تولد باخانواده ام بگیرم در زدن مادربزرگم از همه زودتر رسیده بود سلام کردم و اومد تو کم کم مهمونا اومدن موقع کادو که شد مادربزرگم یه کتاب بهم داد روش نوشته بود ۵۰ حقیقت جهان که نمیدانستید! خیلی خوشحال شدم کتابی که همیشه میخواستم رو برام گرفته بود تولدم تموم شد رفتم که کتابی که مادربزرگم بهم داده بود رو بخونم صفحه ی اولش رو که باز کردم احساس کردم دارم کشیده میشم دیدم دارم میرم توی کتاب چشامو بستم و بوم افتادم روی چمن. اونجا شبیه سرزمین پریا بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید 🎍
اسم کتاب های کتابخانه ی لونا : دخترک گمشده 🌹
خوشحال میشم به داستان منم سری بزنی واقعا نیاز به حمایت دارم
عکس لونا عکس تسته
جالب بود
ممنونم
خواهش
زی۰با
زیبا بود وجالب