4 اسلاید پست توسط: Nil انتشار: 2 هفته پیش 14 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
افسانه آفتاب گردان
اکثر گلها یک داستان یا افسانه ای دارند که منتظر شنیده شدن هستند، هر کدومشون نام یک اسطوره را به دوش میکشند یا خون یک عاشق در رگهاشون جاریه....
گل آفتابگردون هم به جا مانده از یک داستان اساطیریه….
افسانه گل آفتابگردان
آپولو...احتمالا زیاد اسمش به گوشتون خورده. خدایتیراندازی، موسیقی و رقص، راستی و پیشگویی، درمان بیماریها، خدای خورشید و نور، شعر و….! همه کاره عالم... در اصل خدای خورشید و نور بوده اما شهرت زیادش به خاطر خداوندگاری شعر و موسیقیه. فوق العاده زیبا با بدن یک جوون ورزشکار و خوشچهره ( در اصل تیپ ایده آل اکثر الهه ها و اسطوره های دوره خودشه، عاشق و دلباخته هم زیاد داشته که نا حق هم نبوده، همهی شرایط یک همسر یا حداقل یک د*وس*ت پ*سر ایده آل را داشته و به خاطر همین هم داستانهای عاشقانه زیادی از خودش به جا گذاشته که شوربختانه اکثرا تلخ به پایان رسیدند.)
سمت دیگر داستان clytie هست
کلایتی،یک پری دریایی که از جمله عاشقان و دلباختگان آپولو بوده.
ولی یک داستان عشقی جذاب( به نظر شخص من کلیشه ای) وقتی به وجود میاد که مثلث عشقی داشته باشه و سمت سوم این ماجرا مربوط میشه Leucothoe.
لوکوتو، شاهزاده خانم بابلی، دختر ارکاموس پادشاه ایران(ایرانیه، ایرانی).
و اما داستان از جای دیگه و افراد دیگه ای شروع میشه.... آفرودیت (الهه زیبایی و عشق) همسر هفائستوس (ایزد آهنگری وآتش) بود. برعکس آفرودیت که به زیبایی زبانزد عام و خاصه، هفاستئوس شخصی نه چندان جذاب و البته لنگه . آفرودیت چنان تعهدی به ازدواج خودش نداشت و عاشق آرس( ایزد جنگ) میشه. بیوفایی میکنه و رابطه ای بین آنها شکل میگیره. اما یک روزی از روزها خدای خورشید آن دو نفر را با هم میبینه و همان لحظه میشه که داستان ما هم شروع میشه.
آپولو از سر برادری و دوستی و هم اینکه آن ارابه خوشگلش را ایزد آهنگری ساخته میره پیش هفاستئوس و میگه: ای دل غافل چه نشستی اینجا و نمیدونی چه خبره! البته اینجور روابط گویا تو اون دوران به وفور بین ایزدان اتفاق میافتاده ولی به هر حال هفاستئوس عصبانی میشه و .....
(داستان آفرودیت و هفاستئوس را همینجا نیمه تمام میگذاریم و میریم سر داستان خودمون)
خلاصه آپولو، آفرودیت را لو میده و برای خودش دشمن تراشی میکنه. آفرودیت هم بعد از کلی جریانات میاد انتقامش را از آپولو بگیره. عشق یک شاهزاده خانم بابلی،لوکوتو، را میندازه تو دل آپولو. ایزد خورشید هم یک دل نه صد دل عاشق لوکوتو میشه.میگن آپولو آنقدر عاشقه این شاهزاده خانم بوده که همه معشوقه هاش را که خیلی هم بودند فراموش میکنه و حتی روزها زودتر به آسمون میومده و شبها هم دیرتر غروب میکرده و به خاطر همینه که روزهای زمستون اینقدر بلند هستند. (کلا زمین و زمان را به خاطر عشقش به هم میریزه)
در همین بین پری دریایی، کلایتی، در تب و تاب عشقش میسوزه، تا یک وقتی و یک جایی کلایتی متوجه رابطه پنهانی آپولو و شاهزاده خانم میشه. کلایتی که داشته از حسادت خفه میشده مستقیم میره پیش پدر لوکوتو و همه چیز را میگه. پادشاه هم عصبانی میشه، نه میگذاره و نه برمیداره، دخترش را زنده به گور میکنه. لوکوتو به بدترین شکل ممکن کشته میشه و آپولو را با کوهی از درد تنها میگذاره. ایزد خورشید هم به یاد او از مکان مقبره اش درخت کندر را میرویانه.( که بعدا راجع به آن هم براتون میگم)
اما بعد از مرگ لوکوتو، باز هم چیزی نصیب کلایتی نمیشه. چون آپولو بهش بیتوجهی میکنه و او را از مقصران مرگ معشوقهاش میدونه.کلایتی هم برای نه روز روی زمین نشست و نه خورد و نه نوشید و مدام مسیر عبور خورشید را نگاه میکرد تا سرانجام به گلی تبدیل شد که همیشه سرش به جهت خورشیده و به آن گل میگن آفتابگردان.
روایت ذکر شده، افسانه ایه که به نام گل آفتابگردان مشهوره که یک سری شک درش وجود داره، مثلا اگه تاریخچه را خونده باشید، گفتیم که آفتابگردان بومی آمریکاست پس دوران باستان نه در یونان و نه در ایتالیا، آفتابگردان یافت نمیشده. یا اینکه بعضی میگن این داستان در مورده کلایتی و هلیوسه، هلیوس هم نماد ایزد خورشید بوده. در هر صورت این داستانیه که معروف شده....
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
,,بکمیدمفرشتهها,,
سلام😍
به نظرسنجی شهر لیومانا سر بزن😘
میتونی شهروند باشی👠
کلی خوش میگذره بهت🩰
هرچی که بخوای تو شهر هست🧦
از فروشگاه تا ...
تو بخش کامنت ها بگو منم هستم😊
و بیا پیوی تا چندتا سوال ازت بپرسم 💕