باران غبار نم زده ی غربت را میشوید و به سرزمین خویش میبرد ،سرزمینی که در آن زمین شالیزار رنگ خشکسالی به خود نگرفته است و هنوز هم بوی خاک باران خورده اش، انسان،این موجود بی ارزش را مست خود کرده است.
شالیزاری که درست در مرکزش یک مترسک با دست و پای چوبی اما باطنی آهنین ایستاده و آمادگی نزاع با آن موجودات سیه پوش را دارد.و کاش ما نیز اندکی می آموختیم درس زندگی را در کنار پیراهن گلدارِ آن مترسک قرمز پوش.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)