قسمت ۲۱؟ این داستان: هالک روی دیوار!
بروس پرید جلوم! صبا: چیکار میکنی؟! بروس: مگه بهت نگفتم دست نزن به چیزی! اینا خیلی خطرناکن . این بشر هارو بزار زمین و بیا دنبالم. خب.... نگاه کن ، شاید بهتر باشه از چیزای راحت تر شروع کنیم. مثلا بیا ترکیب این .... پریدم وسط حرفش: منظورت اون نوع نمک ، با آبه که رنگ آب آبی میشه؟ بروس: خب عاممم آره . شاید بهتره از آب و روغن شروع کنیم. صبا: بروس شوخی میکنی دیگه؟ اینارو من سوم ابتدایی یاد گرفتم دیگه. بروس: عه اینجوریه. بروس رفت و اکسید آهن همراه با آلومینیوم اورد و گذاشت جلوی من. بروس: خب اولین کار توی شیمی مراقبت از خوده. پس اصول ایمنی رو رعایت کن احتما. بیا این عینک و بزن به صورتت. صبا: خب من عینک و زدم. واستا بینم با اکسید آهن و آلومینیوم میخوای آزمایش ترمیت رو انجام بدی؟ بروس: بچه... تو.. هعی میدونی چیکار میکنه؟ صبا: آره باعث تولید گرما و نور میشه. بروس: ببینم حالا که بلدی، خودت میتونی این کار و انجام بدی؟ صبا: ببین تلاشم و میکنم. ولی باید اینجا وایسی ، اگر داشتم آزمایشگاتو منفجر میکردم نجاتمون بدی حداقل. بروس : باشه . من شروع به کار کردم.با یه عالمه استرس داشتم تلاشم و میکردم. کمی بعد، که من مشغول بودم بروس پرسید: صبا؟ یه چیزیه ذهنم و درگیر کرده. تو اون موقع که داشتی تلاش میکردی که من هالک و ... عامم حالا هرچی. چجوری مطمئن بودی که من تبدیل نمیشم.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
خوشحال میشم داستان من رو هم بخونید
و نظرتون رو بگید (:🌷
بک بده