قسمت ۱۹؟ این داستان: چرا کسی منو گردن نمیگیره؟
نزدیک ۳ ساعت تلاش کردم تا از روی عکسی که دیشب روز کریسمس ازشون گرفته بودم ،نقاشیشونو بکشم. خیلی عکسشون زیبا بود ،درحال رقص بودن . وقتی کارم تموم شد. زیر کاغد نقاشی امضا و تاریخ زدم و رفتم تا یواشکی بزارمش تو اتاق تونی. در اتاق رو باز کردم. اتاق خیلی بزرگی بود و جای تعجبم نداشت چون اتاق یه بیلیونر بایدم اینجوری باشه. نقاشی رو گذاشتم رو میز تونی و میخواستم برم که چشمم به چمدونی که رو تخت تونی بود افتاد. نمیخواستم نگاه کنم ولی فضولیم گل کرد و رفتم بالاسر چمدونش. کلی لباس و وسایل برداشته بود. و روی لباسا یه کاغد بود. اون رو برگردوندم. دوتا بلیت همراه با عکس یه ساحل و دریا بود. وقتی ردی بلیت هارو خوندم فهمیدم که اینا دارن میرن سواحل هاوایی. سریع بلیت هارو گذاشتم سر جاش و رفتم بیرون از اتاق. با خودم فکر میکردم چرا حداقل به مننگفتن که دارن میرن. رفتم جلوی در و دیدم پپر آماده و لباس پوشیده داره میره بیرون. رفتم جلوش و گفتم: عامم کجا میری با این عجله؟ پپر: عه صبا....عامم مگه تونی بهت نگفته؟
(دقایقی قبل از این ملاقات)
از دید تونی: داشتم با پپر حرف میزدم و ساعتم و نگاه کردم. تونی:پپر ما باید ساعت چند اونجا باشیم؟ پپر: ۱۰
تونی: خب الان ۹ و نیمه!
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
یه سری به کتابچه ی من هم بزن 🔮
عنوان داستان٫کتابچه ی من : دخترک گمشده اس 🌾
خوشحال میشم نظرت رو در مورد کتابچه ام بدونم 🪴
پیرمردا..عی بابا..