سلام امروز اولین داستانم رو میخوام بزارم در باره ی میراکلس هست🐞ناظر جون من منتشر کن
از زبان مرینت :امروز اولین روز مدرسه ام هست و باید سریع آماده شوم و به مدرسه برم مثل همیشه هیچ دوستی ندارم و ناراحتم به مدرسه میرم و به کلاس میروم روی نیمکت نشستم جلوی من یک پسر با مو های بلئوند و چشم های سبز جلوی من (نیمکت 1)نشست و خیلی خوشگل بود اسمش آدرین هست و مدل هست. که یه هو کلویی اومد پیشش و گفت:سلام آدرین خوشحالم که میبینمت.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
نیمیدونم😕
پس چرا فیلیکس تو داستان نیسسس😐
(جدی نگیر رو فیلیکس کراشیدم😑😂)
خوب بود💜
ممنونم بابت نظرت
ها دقیقا منم رو فیلیکس کراشم
الیساااا
چیهههه😂😂
از آدرین که بهتره😂
هعی روزگار😂
تا چند وقت پیش فکر میکردم همزاد آدرینه😂
داستان قشنگی بود ولی..
من نمی خوام بگم بد بود نه فقط زیادی خود داستان میراکلس رو داری مینویسی کل اتفاقات قابل پیشبینی هست البته نمیخوام ناراحتت کنما نه ولی سعی کن بیشترش رو ز خودت بنویسی و تغییراتی در شخصیت ها و مکان ها و اخلاق شخصیت ها ایجاد کنی در کل عالی بود.منتظر پارت های بعدی داستانت هستم د راستی عضو کلوپ شدی❤️نویسنده اصلی
واقعا!!! ممنون عزیزم چشم از ذهن خودم مینویسم پارت دوم رو
ممنون
بله
خواهش می کنم
اینطوری خیلی بهتر میشه💖
چرا داستانت شخصی شده؟ خودت کردی؟