دخترک گمشدهp7 𝒯ℎℯ ℓℴ𝓈𝓉 ℊ𝒾𝓇ℓ ღ

ناگهان پله ها چون موجوداتی زنده شروع به حرکت در امدند. سوزی به جنا توضیح داده بود که در هاگوارتز همه چیز از جمله پله های متحرک نیز یافت میشوند. اس پنجم جنا دو دست خودرا به دو دیواره ی پله گرفت تا از تعادل خود مطمئن شود. سوزی فریادی زد و ربکا دهان ان را گرفت، چراکه انها در نیمه شب و بی اجازه پرفسوری در راهرو های که عدم ثبات دارند در حال حرکت بودند و اگه کسی انها را میگرفت نه تنها دراکو دیگر در کوییدیچ عضو نمشد بلکه اخراج نیز میشد. انها در ان نیمه شب چکار میکردند؟! دراکو با هری پاتر برنامه ی دوئل بسته بود اما دروغین او میخواست ببیند پاتر چطور دور خود میچرخد و دنبال او میگرد، اما گویا در خطر افتاده بودند. صدای خانم نوریس و فیلچ می امد که میگفت : بو بکش عزیزم اینجا قطعا کسی هست!»

جنا از این بابت که اخراج میشوند مطمئن بود مگر اینکه اسنیپ یه کاری انجام بده تا انها را از این مخمصه رهایی دهد. آنها نه راه پیش داشتند و نه راه پس چرا که پله ها یه سری از انها به یک اتاق متنهی میشد و سر دیگر به مکانی که گربه ی اعصاب خورد کن، خانم نوریس سرو صدا میکرد. جنا گفت :دنبالم بیاید، زود باشین» و سعی کرد در اتاق را باز کند..... اما قفل بود. دراکو با تمام وجود به در ضربه زد و پس از نا امید شدن گفت : اه قفله...کارمون ساخته اس» صدای قدم های فیلچ و گربه ی او می شنیدند. جنا دراکو را پرت کرد گفت : برو کنار ببینم!» و وردی را به زبان اورد :زودی باز شو...الوهومورا. قفل در صدایی کرد و باز شد. همه به سرعت وارد شدند. دراکو که جذب ان ورد شده اما نمیخواست اقرار کند که یک ماگل، یک دورگه توانسته اس جانشان را نجات دهد. دراکو ارام گفت :خطری تهدیدمون نمیکنه مگه نه؟..... جنا؟!» جنا مات و مبهوت به جلویش مینگریست.

ربکا اهسته گفت :ما میمیریم!» سوزی فریاد خفه ای زد و گفت : بد بخت شدیم!» دراکو هنوز متوجه نشده بود که در چه بدبختی گیر کرده بودند و با دهان باز به ان دو مینگریست! جنا گفت :احمق جلو تو ببین» دراکو میخواست دعوا راه بیندازد اما... در مقابلشان یک سگ سه سر غول پیکر ایستاده بود. چنان بزرگ بود که تمام فضای راهرو تا سقف پر کرده بود. برای جنا به شدت عجیب بود که با این بزرگی چطور دراکو ان سگ سه سر را نمیدید! سه سر، سه جفت چشم و سه پوزه در ان جا وجود داشت که دراکو انها را نمیدید. دراکو که انگار دست و پایش را گم کرده بود دنبال دستگیره ی در میگشت. جنا نیز بین مرگ و فیلچ، فیلچ را انتخاب میکرد. ربکا به ان دو و سوزی که نزدیک بود قلبش از حرکت بیوفتد نگاه میکرد. همگی از در بیرون رفتند و صدای خرناس سگ ها، یا یک سگ با سه صدای خرناس به گوش رسید و سوزی فریادی سر داد و هر چهار نفر به سرعت خود افزودند و فرار کردند.

دراکو که انگار دست و پایش را گم کرده بود دنبال دستگیره ی در میگشت. جنا نیز بین مرگ و فیلچ، فیلچ را انتخاب میکرد. ربکا به ان دو و سوزی که نزدیک بود قلبش از حرکت بیوفتد نگاه میکرد. همگی از در بیرون رفتند و صدای خرناس سگ ها، یا یک سگ با سه صدای خرناس به گوش رسید و سوزی فریادی سر داد و هر چهار نفر به سرعت خود افزودند و فرار کردند. اس سه. + برای چی همچنین سگی و نگه داشتن توی مدرسه؟!» جنا دیگر نفس نفس نمیزد و بد اخلاق شده بود گفت :مگه کور بودی دراکو؟ ندیدی روی چی وایستاده بود؟» سوزی گفت :رو زمین بود رو هوا بود و من ندیدیم، من فقط سراش دیدم چون سه تا بودن!» دراکو گفت :اره جنا تو چی؟ تو خیلی بینایی الان که سراشون و ندیدی؟» ربکا جنا را یاری کرد و گفت :نه رو زمین بودن روی یه دریچه بودن!» جنا گفت :اره! داشت از چیزی مراقب میکرد این واضحه!» سوزی با بداخلاقی گفت :حالا خیالتون راحت شد؟ نزدیک بود بمیریم میفهمین؟ من بدبختم دنبال خودتون کشیدین که چی؟» و به سمت خوابگاه دختر ها رفت و از دید پنهان شد. ربکا پوزخندی زد گفت :آیا ما اونو دنبال خودمون کشیدیم یا خودش دنبالمون اومد؟» چراکه سوزی با هزاران تمنا خودرا در جمع انها راه داده بود تا ببیند پاتر چه میکند.

______________________(کادوی بزرگ) _ تمام جادو اموزان برای صرف نهار به سرسرا امده بودند. ازجمله پاتر و دوستانش از گریفیندور و جنا، دراکو، ربکا و سوزی از اسلیترین. تنها چیزی که مغز جنا و ربکا را مشغول خویش نموده بود، وسیله یا هرگونه چیزی که در داخل ان دریچه مخفی شده بود، بود. سوزی و دراکو هیچ حرفی درمورد اینکه دیشب سگ سه سر دیدند یا آیا اصلا دیده اند هیچ چیز نمیگفتند. سوزی دیگر با انها حرف نمیزد اما از انجا که بسیار خودرا رئیس میدانست و علامه ی دهر بود صحبت نکردنش با انها توفیقی اجباری بود. از ان سو در میز گریفیندوری ها تمام فکر وذکر هری و رون این بود که از دراکو و جنا انتقام بگیرند زیرا جنا در برنامه ریزی دوئل بین پار و مالفوی جانشین دراکو به حساب امد. از انجا که ربکا به همه میگفت از هیچ چیزی که درمورد دوئل بوده است خبر ندارد، خودرا وارد جنگ بین ان دو نکرد.