مرسی که میخونیش.
_____________________
صدای انفجار در گوش های کانر هم میپیچد و اورا از حرکت باز میدارد. لحظه ای به دودی که در ان طرف خیابان آسمان را فرا میگیرد چشم می دوزد. زیاد طول نمیکشد تا دوباره حرکت کند.
بدون چتر در زیر باران به سمت ساختمان باندشان راه میرود.
ساختمانی در محلی فراموش شده که کمتر کسی در آن میاید. کسانی هم که در آنجا رفت و امد دارن معمولاً کارتن خواب و بعضی هایشان خارجی هستند که تازه به کشور آمدند و جایی را خوب نمیشناسد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
اولین لایک
اولین کامنت
قرعه کشی 20000 امتیازی گذاشتم یه سر بزن
پین شم؟
به داستانم دخترک گمشده میشه سر بزنی لطفا 🌷
قامت زیباست 🌷
حتما 🦋
مرسی که به داستانم انسان علیه انسان سر میزنیی.
داستانت عالی و لایک شد
حتما
ممنونم🦋✨
منتظر پارت بعد ام
✨🦋
ادامه بده👍🏻👏🏻👏🏻
💕🌔
💕