'سرزمين گمشده' پارت3

هاگرید: خب ببخشید خیلی دیر اومد..... بچه‌ ها؟؟؟ کجایین؟؟؟ "آن طرف در" چقدر تاریک و سرده'این صدای روونا ویزلی یعنی خواهر رون ویزلی بود' آنجا چنان سرد بود که همه از سرما می‌لرزیدند باربارا: احساس میکنم دارم به مجسمه یخی تبدیل میشم!سوفی:ولی سوال مهم تر اینه که ما الان کجاییم! "هاگوارتز" هاگرید منظورت چیه دانش آموزا غیبشون زده؟ هاگرید:دارم جدی میگم پروفسور دامبلدور آخه‌‌‌..آخه.. دامبلدور:آخه چی هاگرید؟ هاگرید: نکنه اون در رو پیدا کرده باشن..! مک گوناگال:دامبلدور فک کنم حق با هاگریده!دامبلدور: مینروا ازت میخوام به مامور ها بگی همه جا رو بگردن پروفسور مک گوناگال:چشم "آن طرف در جادویی" یونا مالفوی گفت:م...م..نن.در..مم..و..ردش....خونن...دممم.! س..سرز..سرزمینی..که...س‌‌..سالل‌‌...ها..پ.پیش..گم....شده!' بخاطر سرمای شدید آنجا هیچکس نمی‌توانست درست حرف بزند و تنها نور ماه بود که به آنجا نور بخشیده بود

هرماینی:همتون نور چوبدستی هاتون رو روشن کنین 'لوموس' نیا:بنظرتون ساعت چنده؟ آنیتا:آخه الان چه فرقی میکنه ساعت چنده؟هوم؟ سوفی:بسه دیگه دعوا نکنید ویولت: ساکت شین... یه صدایی داره میاد..... همگی ساکت شدند؛ صدا هر لحظه نزدیکتر میشد آن صدا..صدای زوزه گرگ های وحشی بود‌! لیلیا پاتر گفت: فرار کنیننننن! همه شروع به دویدن کردند گرگ‌ها هر لحظه نزدیکتر میشدند سوفی:نگاه کنین... اون‌‌..جا یه غاره بدویین! ایزولده:صبر کنین هارلی نیست! صدای زوزه گرگان بیشتر شد.. سوفی:خدای من! نارین:هارلی جاش امنه میدونم که میگم لطفا بیاین بریم توی غار

اسلآید اضآفه

اسلآید اضآفه