♥️پارت ۴ تقدیمتون♥️ فعالیت هارو دارم زید میکنم💪🏻
کلاه:تو باید بری به ریونکلاو.
با شنیدن کلمه ریونکلاو سالن تو سکوت رفت و بعداز چند ثانیه پچ پچ ها شروع شد؛حس خیلی بدی داشتم، کل خانوادهی وینسلت به جز خالم همه اسلیترینی بودن این یه فاجعه به حساب میومد تو این فکر ها بودم که با صدای پروفسور دامبلدور به خودم اومدم:
دامبلدور:اِما وینسلت؛سالن تو سکوت رفت [ادامه]:بیا اینجا.باقدم هایی لرزان به سمت پروفسور رفتم استرس کل بدنم و گرفته بود
سرشه اورد نزدیک گوشم و لب زد فعلا برو ریونکلاو ولی شب یکی رو میفرستم دنبالت تا به دفترم بیایی.
بااسترس گفتم بله و رفتم یمت میز ریونکلاو.
پرش زمانی {خوابگاه دخترانه ریونکلاو}
همه وسایلم تو اتاق بود و چیده شده و مرتب؛ پس کاری نداشتم. یه کتاب از قفسه برداشتم و رفتم کنار شومینه نشستم.هم اتاقیم لاوگود بود. لونا لاوگود. دختر عجیبی بود باهاش حرف نمیزدم.صدای در اومد و توصت شخصی باز شد. یه پسر قد بلند با موهای بوروارد شد. یه هافلپافی. بی توجه به کتاب خوندن ادامه دادم که گفت:
پروفسور دامبلدور منو فرستاده تاببرمت به دفترش.
اِما:و....شما کی باشید؟
سدریک:سدریک هستم.
اما:باشه الان میام .
پرش زمانی {اتاق دامبلدور}:
دامبلدور:اِما بابت اتفاق امروز واقعا هیچ نظری ندارم تو متعلق به اسلیترین هستی همه ما این رو میدونیم.اما کلاه چیز دیگه ای گفت و هممون رو شکه کرد وخب باتوجه به حرف هاییکه اسنیپ به من گفت فردا شب در سرسرا یه مراسم دیگه برگزار میکنیم وتو رو به اسلیترین میفرستیم. اَما این یه راز کوچیک میمونه.
اِما:بابت لطفی که در حقم کردید ممنون اما من با ریونکلاو مشکلی ندارم. دیدم اسنیپ اومد تو :
اسنیپ:اَما من مشکل دارم تو بازد بری اسلیترین.................
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
رمانت خیلییییی خوبه واقعا منتظر بعدیمممممم
اگر امتحانا بزارن فردا میزارم♥️
،می تونی اما رو سرد تر و لجباز تر کنی
بعدی
حتما بیب💖
ج چ:ریونکلاو گروه خودممممم
عالییی 💖