★نسل بر باد رفته★ p¹

کاوری که حس میکنم ری*دم توش🌝🗿

نارسیسا:باید درمورد سایا حرف بزنیم: کلارا:واسه چی؟ اون دختره اسنیپه ! نارسیسا:کلارا،اسنیپ عاشق کسی نبود!آخرین عشقش لیلی بود! پسر مو بلوند که بر اثر گریه چشماش پف داشت گفت: مامان چی میخوای بگی؟ یعنی سایا دختر ن.ا.م.ش.ر.و.ع اسنیپ و لیلیه؟ اونم نمیشسه چون حداقل باید همسن کلارا میبود!صدای کلفت پسری از دور حواس سه نفر را پرت کرد +خفه شو اسکورپیوس! - واسه چی؟بابا یه آدم نفهمه !اون داره ازدواج میکنه! کلارا با تعجب به سمت برادرش برگشت: مگه قرار نبود تو کینگس کراس وقتی هانا داره خواهراشو راهی میکنه به بچه ها معرفیش کنی؟ دراکو گفت: چرا.ولی اسکورپیوس از کجا فهمیده ؟ صدای دختر بالا گرفته بود: +چطور جرئت میکنی در مورد بابا این مدلی حرف برنی؟ این الیسا بود.دختر مورد علاقه ی کلارا. کلارا میخواست از اتاق بیرون برود که نارسیسا جلوی اورا گرفت. -هرجور دلم میخواد حرف میزنم! ± بسه تمومش کنید! به دامبلدور قسم! -چیزی نگو الکسا! دعوا خودمو الیساس نارسیسا تحمل نداشت.بیرون رفت و داد زد: بسه تمومش کنید! خجالت نمیکشید؟الیسا و اسکورپیوس بیاین دنبال من . سام به بقیه کمک کن چمدوناشونو جمع کنن

نارسیسا داستلان خواهران بلک رو برای نوه هاش تعریف کرد و گفت:بچگیتون رو سر بحث های پوچ هدر ندین. خاطره های خوب بسازین شاید همین روزا حسرتتون بشه . دخترک و پسرک اومدن بیرون پسر نگاهی به خواهر مو صورتیش کرد و گفت:تو فهمیدی شخصیتا کین؟ دختر گفت: اره . خواهر اولی خاله بلا بود، خواهر دومی مامانبزرگ و خواهر سومی خاله آندرومدا و بچه ی خاله آندرومدا نیمفادورا تانکسه.پسرک گفت: تانکس رو دوست داری؟ دخترک جواب دادا: قهرمانمه. و از برادرش فاصله گرفت به در اتاق برادر بزرگش زد.سام با موهای ژولیده نگاهی به الیسا کرد و گفت :دوباره چی شده مارشمالو کوچولو؟ +من من میترسم ! - از چی ؟ + من اصلا شبیه یه اسلیترینی نیستم !- هوف.اره تو اصلا شبیه اسلیترینی ها نیستی.ولی مگه قهرمانت هافلپافی نیست؟ +اون خانوادش رو گروهش حساس نبودن ! - میخوای یه چیزی بگم بهت؟ مامان یه گریفندوری بود!

الیسا از صندلی اتاق برادرش پایین افتاد.گفت:چییییی؟ سام داری سر به سرم میزاری؟ سام گفت: نه.حالا برو کتاباتو جمع کن.یه کوچولو دیگه باید بریم کینگز کراس. 🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄 پسر مو بلوند با استرس به همه جا نگاه میکرد.کلارا رو به برادرش گفت:دارک، نگران نباش بچه هات درمورد هانا میدونن و دوسش دارن برو جلو!. نگاه دراکو به دختر مورد علاقش اون طرف ایستگاه افتاد.دس در دست یه دختر کوچیک همسن اسکورپیوس با موهای سفید سفید .هانا گفت: این خواهرمه .بلوینا نگاه سام رو بلوینا ثابت موند .یهو دستاش عرق کردن،زانوهاش شل شدن.هیچ کسی رو تاحالا به زیبایی بلوینا ندیده بود. الیسا که متوجه نگاه خیره ی برادرش به بلوینا بود در گوشی به برادرش گفت: بیشتر از ۵ دقیقه اس به بلوینا زل زدی ، خیلی ضایع شده سام گفت:واقعا؟ الیسا با سر تایید کرد.

آنچه خواهید خواند: 🪴:آیلین پاتر ! 🕰️: تو عمه ی منی؟ ولی همسن منی؟ 🧊:اشتباه نکن امیلی! من عین عموم نیستم،امیلی لطفا!