های کیوتا
#ایزابلا_اگراست
تو پذیرایی نشسته بودم و در حال نواختن ویولون بودم که صدای فریاد لوکی اومد. از جام بلند شدم و به اتاقش رفتم. در اتاقش باز بود پس رفتم داخل که آدرین افتاده رو زمین با دماغ خ.و.ن.ی و لوکی بالا سرش رو دیدم. داد زدم:«لوکی چیشده؟» لوکی با تاسف:«از قصد نبود!» من:«چی؟؟ چی از قصد نبود!؟» اونم کل قضیه رو تعریف کرد که باز داد زدم:«چیی؟» بهش گفتم که ادرین رو ببره پایین تا منم بقیه رو خبر کنم.
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
نام این قسمت
حقیقت ناپیدا(مریدا)
منتظر پارت بعدیییم:)))))
میشه پارت جدیدو زودتر بدییییی🥺🙏🏻
ایده ای ندارم راستش
اگه میخوای میتونم بهت ایده بدم
من زندگیم پر ایده اس😁😅🙂
بییییی نظییییر😍🖤
مرسییی
عالی بودد
مرسییی
من چی😭💗
پارت ۲ بودی دیگه 🙂
عیبابا برا ما کم میزاریاااا😭