داستان غمگین کلونی دلقک :)
میخوام داستان کلونی دلقک و بگم .
کلونی توی سیرکی کار میکرد که شهر به شهر می گشت . کفشاش خیلی بزرگ و کلاهش خیلی کوچیک بود . اما اصلا و اصلا خنده دار نبود . اون یه سگ سبز با هزار تا بادبادک داشت و سازی که آهنگای مسخره میزد . شل و وارفته و
لاغر بود اما اصلا و اصلا خنده دار نبود .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
99 لایک
تستت گود بود💥
من تازه وارد تستچی شدم و به حمایتتون نیاز دارم
تقریبا هر روز فعالیت دارم و تست های باحالی درست میکنم
اما کسی لایک نمیکنه و بازدید هاش کمه🥺
خوشحال میشم به تست هام سر بزنی و لایک کنی😍
پین؟
تو یه آدمی که خواب میبینی پروانه ای، یا یه پروانه ای که خواب میبینی آدمی؟
🗿💔
دلم براش میسوزه موقعی همه با تلاشش که میکرد هیچ کسی نمیخندید ولی وقتی خیلی جدی داشت حرف میزد همه بهش خندیدن و این واقعا دردناکه 😮💨🥲❤️🩹🫂
INFJ
ج چ:: intp§xSTx
Entp
و اینجاست که شاعر میگوید : مردم از بس شنقلن معلوم نی با خودشون چند چندن🤡💔
😢😢🤧🤧🤧گریه ام گرفت🥹🥹
گریه نکن 🥺😭
🤧🤧
قلبم ترک خورد ... ای کاش یاد میگرفتیم بازی با احساست آدما هنر نیست و هر حرف و کاری رو باید ب موقعش انجام داد :)))
ج چ :enfp
چرا حس می کنم تو یه انسان کاملا عالی و بالغ هستی
❤️🌹
واقعا دلم براش می سوزه😭
ج چ :infj