امیدوارم خوشتون بیاد . ♡
ویو جونگ وو : × سر تکون دادم و همون لحظه لوستر افتاد .
فلش بک به دیروز :
÷داداش پس اقای نا جونهو هم هست ، الان بهترین موقعست.
× دلم به حالش میسوزه نمیدونه که پسرش ۲ سال پیش فوت شده . ÷ اقای جئون رو میگی ؟ × اره
÷ راستی چطور تونستی خودت رو جای پسره جا بزنی ؟
× الان وقت صحبت در مورد اینجور چیزها نیست .
÷ باشه 😒 . خب برای اقای نا جونهو چه نقشه ای داری ؟ ×لوستر میوفته پایین .
÷ چی ؟ میخوای فردا کارش رو تموم کنی ؟ × نه فقط یک جور هشداره . لوستر روی خودش نمیوفته . دقیقا ۵ سانت اونور تر میوفته.
پایان فلش بک .
× لوستر دقیقا ۵ سانت اونور تر افتاد . لبخنده محوی زدم . که یهو صدای دادی بغل گوشم شنیدم .
+ باباااااااااااااا
× تقریبا کَر شدم . می سو رو دیدم که سریع از پله ها رفت بالا . و به پدرش که روی زمین افتاده بود و تو شک بود کمک کرد تا بلند شه . صحنه ای بود که نمیدونستم باید به خاطر می سو ناراحت باشم یا پوزخند بزنم .
(+ لحظه هایی هست که نمیدونیم باید چیکار کنیم و خودمونو گم میکنیم . مامانم تو این موقع ها میگه باید به صدای قلبت گوش کنی نه ذهنت .
نا می سو )
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)