امیدوارم خوشتون بیاد .
فردا ، ساعت ۴ بعد ازظهر :
ویو می سو + وارد خونه شدم . خانم لی بهم تعظیم کرد . لبخندی زدم و پرسیدم : آجوما پدرم کجان ؟
علامت خانم لی : =
= تو اتاق کارشون هستند .
+ سری تکون دادم و به سمت پله ها رفتم .... در زدم .
علامت پدر می سو # بیا تو .
+ سلام بابا .
# اوه تویی میسویا . برای جشن امشب اماده ای ؟
+ بله ، مگه چاره ی دیگه ای هم دارم ؟
فلش بک به دیروز :
+ الو بابا .
# بله دخترم .
+ کجایی باید باهات حرف بزنم .
# شرکتم . در مورد چی ؟+ میام متوجه میشی .
+ گوشی رو قطع کردم . و سوار تاکسی شدم.
بعد ۲۵ دقیقه به شرکت رسیدم . وقتی وارد شدم همه تعظیم میکردن و منم متقابلا تعظیم کوچکی میکردم .
۵ مین بعد : در زدم ، بعد اینکه پدرم گفت بیا تو وارد شدم .
# به به خانم نا می سو بلاخره یک سر به پدرت زدی .
+ اره بابای مهربونم .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
اگه لایک داستانات کمه ناراحتش نباش کلا این روزا لایکا خیلی کمن داستانه منم اینجوریه🥲😂
ممنون 🥺❤
💕