11 اسلاید صحیح/غلط توسط: diana انتشار: 12 ماه پیش 192 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر خوبممم رد و شخصی نکن پلیزز
انچه گذشت :با حرف آخر مادربزرگم به اتاقم دویدم خودم و سخت می گرفتم که گریه نکنم به اتاق رفتم بسته رو باز کردم ی فلش ی بلیت و ی ادرس توش بود فلش و به تلویزیون زدم و ی ویدیو توش بود اونو پلی کردم ..............
با دیدن مادربزرگم دیگه نتونستم خودم و بگیرم و بغضم ترکید و یهو ی رعد و برق شدیدی شنیده شد تو ویدیو مادربزرگم که می دونست گریه می کنم گفت بس کن گریه نکن وقرنه دیرت می شه منم سعی کردم خودمو اروم کنم ویدیو:نوه ی گلم اگه داری این ویدیو رو تماشا می کنی یعنی الان پیشت نیستم. بهت کمک می کنم از این زندان بری ولی اول باید حقیقتو بدونی..................
همه چی با اون انفجار شروع شد اما نه انفجاری که زیر اوار موندی انفجار فضایی که ی روز قبل تولدت اتفاق افتاد در چند کهکشان اونور تر از کهکشان ما بود هفت موجود برتر زندگی می کردن مثل انسان بودن ولی با این تفاوت که هر یکی ی دونه قدرت خاص داشت به اونا می گفتن المنتر اسمشون برای این بود قدرتشون رو از طبیعت می گرفتن خاک-باد-سنگ-حیوانات-برق-اتیش و قوی ترینشون آب اونا با مردمشون مثل ما زندگی می کردند ولی روزی همه چی تغییر کرد...................
تو همون کهکشان توی سیاره ای دیگه جنگجویی بی رحم به نام گرگور زندگی می کرد روزی با ارتشش برای تسخیر سیاره اومد اون قدرتای المنتر هارو هم می خواست که به جهان حکم رانی کنه المنترا با تمام قدرتشون جنگیدن ولی اون خیلی قوی بود مردم زیادی اونجا ک....ته شد و المنترا تصمیم گرفتن اخرین راه چاره ی شان را انجام بدن اونا قدرت هاشونو توی ی سنگ متمرکز کردن و گرگور رو شکست دادن ولی می دونستند سنگ زیاد دووم نمی یاره اونو بیرون از اتمسفر سیاره بردن و بله اون انفجار رخ داد و المنتر ها هم از بین رفتم سیاره شون به خاطر اتمسفر قوی اسیب ندید اما موج انفاجارات به زمین هم رسید و قدرتای المنترا را هم با خودش برد.................
وقتی موج ها به زمین رسید قسمت شمالی زمین رو تخریب کرد قدرتای المنترا اسمون زمین و پوشش داد تا ی انسانی که توانایی دوام با این قدرتارو داشته باشه رو پیدا کنه اون نور کل زمین رو فراگرفت و بعد تو رو پیدا کرد برای همین بود که توی 1 روزه گیت به واضحی می دیدی و ی ماهگیت راه رفتی و وقتی گریه می کردی بارون میباره البته قدرتت فقط بارون نیست ...............
تو میتونی با حیوانات حرف بزنی خاکو کنترل کنی اتیشو کنترل کنی و همچنین برق -بادو آب رو..............الان من نمی تونم بزارم اینطور زندگی کنی توی بسته بلیت هواپیما هست که به سئول میره و توش ی ادرس هم هست که رفتی اونجا می تونی اونجا بمونی تو ی فامیلی خیلی دور داری اسمش لیاست و داره با دو دوست دیگش زندگی می کنه میری کنارشون می مونی من ثبت نام مدرستم کردم............
م* اخه من نمی تونم برم همه حواسشون به منه ^ نه تو می تونی تو قدرت برق داری و برق و قطع کن و برو و ویدیو تموم شد من که هنوز شوک بودم و نمی دونستم مادربزرگم اینو از کجت می دونه سعی کردم برق و کنترل کنم که یهو از دستم برق اومد بیرون خیلی ترسیدم ولی خودم جمع کردم و به ذهنم رسید که می تونم برق و بخودم بکشم می خواستم انجامش بدم که یادم لافتاد چمدون نبستم رفتم چمدونم و بستم و ی نفس عمیق کشیدم و برق قصر رو به خودم کشیدم البته حس خوبی داشت زود و بی صدا از قصر خارج شدم وقت هواپیمام نیم ساعت دیقه بود پس بدو بدو می رفتم....................
همچنین که بدو بدو می رفتم و اون ساعت شب تاکسی نبود به اطرافم نگاه می کردم همه جا خیلی قشنگ بود اونجوری می دویدم که 20 دقیقه دیگه رسیدم فرودگاه یادم افتاد سیم کارتمو دربیارم بلیتمو نشون دادم و سوار هواپیما شدم صندلیم کنار پنجره بود و درحالی که بیرون و تماشا می کردم خوابم برد ساعت 6 بیدار شدم و کم مونه بود برسیم ی قهوه خوردم که سرحال باشم و فرود اومدیم...............
همه جا خیلی قشنگ بود همیشه سئول و تو گوشیم می دیدم ولی از نزدیک خیلی زیبا تره داشتم به اطراف نگا می کردم که از پشت به یکی خوردم.....................
چالش : به نظرتون اون کی بود؟
ادامه بدم؟
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
😆😆
سو گود🥺
ادامخ بده داستانت خیلی خوبه🍓🍀
چشم حداکثر تا فردا پارت بعدی رو میزارم