هری پاتر و دختر اسلایترینp2

وقتی جان به بقیه ی سال اولی ها ملحق شد ، لونا اومد تا اونارو هدایت کنه _ من اصلا خوشم نمیاد منو پروفسور لانگ باتم یا لاو گود صدا کنید. من رو لونا یا پروفسور لونا صدا کنید . این‌جوری بهتره این قدر رفتن و رفتن تا به در سر سرا رسیدن _ تا چند لحظه دیگه شما وارد میشین و به گروهاتون می پیوندید یک پسر گفت: اما چه‌جوری؟ کلاه که نداریم؟ همهمه ای بلند شد _ برای اونایی که نمی دونن میگم سال پیش پسری به نام دنیل وقتی هافلپافی شد کلاه رو از عصبانیت پاره کرد. اما امسال دو تا از ماهر ترین پروفسور های ما ، آقایان کلیب و گالاهون، یک وسیله ی جدید برای گروه بندی ساختند

حالا دیگه باید وارد بشین بعد برگشت _اتونوس در باز شد و با ورود سال اولی ها همه دست زدند و بعضی ها با سوت زدن این تشویق رو قشنگ تر کردن. سال اولی ها جلوی سکو ایستادند و لونا بالای سکو و کمی عقب تر ایستاد. پروفسور مک گونگال به پشت پرنده ی طلایی رنگ روی سکو ایستاد و گفت:به عنوان مدیر مدرسه باید بگم که اجرای هر کدوم از سه گانه جادوی سیاه (همون طلسم ها که بارتی کراوچ که به آلستر مودی تبدیل شده بود به بچه ها نشون می داد) باعث نه تنها اخراج شدن بلکه مرگ به فجیع ترین شکل ممکن میشه

لونا گفت: حالا من اسم شما ها رو می خونم و میاید این جا بعد پارچه ای را برداشت. در زیر پارچه جامی با شکوه و کرم شیری رنگ بود که شعله بی رنگی در آن روشن بود _ شما میاید اینجا و در این آتیش فوت می کنید . آتش به رنگی در میاد که گروه شماست و با پیچیدن دور شما لباس های گروهتون رو به شما می پوشونه .خب اولین نفر، هانا لورجی یک دختر به جلو دوید و پشت جام ایستاد و آروم توش فوت کرد .آتش آرام و با شکوه رنگ زرد به هودش گرفت و شعله ور شد و به دور دختر پیجید. وقتی شعله محو شد ، او لباس های هافلپاف رو پوشیده بود . چند پسر اون رو به خاطر گروهو اسمش مسخره کردند. یکی یکی بچه ها جلو رفتند و به گروهاشون پیوستند. همه اون پسر ها هم به اسلایترین رفتن.

_جاناتان لوپین همه جاساکت شد. همه به پسر پروفسور ریموس لوپین چشم دوخته بودن تا ببینن به کدوم گروه میره . جان با تردید قدم بر می داشت . کمی می ترسید.اما بالاخره به جام رسید و در آن فوت کرد.اتفاقی نیوفتاد . دوباره محکمتر فوت کرد،اما دریغ از کمی تغیر رنگ.ترسیده بود. همهمه ای بلند شده بود. به لونا نگاه کرد. او هم ناراحت بود. جان پرسید: چه اتفاقی داره میوفته؟ یک پروفسور از ته سالن گفت : شاید اون جادوگر نیست. ادامه داد _ شاید اون " ماگله " لونا جان رو پشت خودش کشید تا از او محافظت کند _ نه اون جادوگره من مطمئنم _ ولی اون ماگله اگه نیست پس چرا آتیش تغیر رنگ نداد یک نفر دیگر از آن سمت سالن گفت : نه آقای گالاهون.من خودم اون آتش رو ایجاد کردم.جلوی افراد ماگل اون خاموش میشه ولی الان روشنه

پروفسور مک گونگال گفت : شاید کار غیر قانونی ای انجام شده. باید مدیر نظارت بر قوانین جادویی رو خبر کنم. همه هورا کشیدند و دست زدند چون قرار بود پروفسور مک گونگال، هری پاتر رو خبر کنه هری سراسیمه رسید و گفت:چی شده ؟ ولدمورت برگشته؟ جوونه زده؟ یه مرگخوار جامونده؟

خب این پارت هم تموم شد . تا پارت بعدی خدا نگهدار