آف،•>>>
𝗣𝟭اسمش *عشق* هست.که من دچارش شدم و راه فراری نداره
مامان،من دارم میرم پیش ستاره!”مامانم گفت؛برو برو فقط قبل از ساعت ۴:۰۰ خونه باش”•بله،ستاره کیه؟ستاره کسیه که قراره 49 روز دیگه باهاش ازدواج کنم!ستاره بم پیام داد گفت؛من یکم حالم بده رفتم دکتر!ماملنم اینا مسافرتن میای پیشم؟~اره حتما!الان میام اونجا!خوبی که؟~اره!>رفتم اونجا ساعت 2:30 بود!بدو بدو رفتم!ستاره وایستاده بود و گفت؛میای بریم خونمون؟گفتم؛امروز؟ام اره اره،داداشت اونجاس؟،گفت؛اره داداشم گفت بیای،سیآمر منتظرته بدؤ
¡باورتون نمیشه،دستپخت ستاره عالی بود،ی ماکارانی ای درست کرده بود بی نظیر بود،عاشقش شدم،ساعت 8:50 دقیقه شده بود،گوشیمو نگاه کردم،مامانمده بار زنگ زده،سریع رفتم خونه،مامانم تنبیهمکرد،یعنیچی؟20روز تو خونه میمونم؟وایییوای!اینجاشخوبهکهدانشگاه هم نمیرم^.^
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
خوشم اومد خوب بود
!:)
نامیا رد شد از سبزه زار شما:))
گل های زیبایی دارید. لایک برای شما.
سری هم به باغ او بزنید🥲
:>
به داستانم سر بزنید 🍁