رمان میدونستم میری ۲

از زبان اما پچ پچ ها شروع شد تا وقتی که دامبلدور گفت چند ماهه که لرد ولدمورت قوی تر شده و احتمالا امشب به هاگوارتز میاد و با من مبارزه میکنه اون دوتا اژدها هم با خودش میاره مبارزه ی سختی میشه ولی هر چیزی لازم بود رو پروفسور مک گانگال از بلندگو علام میکنه ممنونم از تالار بیرون رفتم از زبان هری وقتی اومدم بیرون یه راست رفتم سمت اتاقم خسته بودم یکم نشستم فکرم درگیر بود ممکنه ولدمورت پیروز بشه هرچند که احتمالش کمه امّا این موضوع نبود که فکرم رو درگیر کرده بود

از زبان دامبلدور اعلامیه رو که گفتم دانش آموزها رفتن به مک گانگال گفتم بیاد دفترم کارش دارم و خودمم به اونجا رفتم مک گانگال گفت با من کاری داشتید گفتم حس میکنم قرار نیست مبارزه به نفع ما پیش بره مک گانگال هم همینطور فکر میکرد. گفتم جون دانش آموز ها تو خطره نمیدونم چی کار کنم شب شد از زبان هری صدای منفجر شدن چیزهایی رو می‌شنیدم اما به روی خودم نمی آوردم تا اینکه.......بوم برج گریفندور منفجر شد سریع فرار کردم صدای بلندگو رو می‌شنیدم که می‌گفت لطفا توجه کنید گروه گریفندور به خوابگاه ریونکلایی ها برن از ارشد اونها خواهش میکنم به جلوی تابلو بیاد سریع رفتم جلوی تابلوی ریونکلاو ارشد ریونکلاو رمز رو گفت و رفتم داخل فقط یه مشکل وجود داشت خوابگاه پسرها پر شده بود همه ی تخت ها یکی گریفندور و یکی ریونکلاو بودن اما همه پر شده بودن. باید چیکار میکردم؟مجبور شدم برم تو اتاق یکی از دخترا در یکی از اتاق ها رو زدم

از زبان اما شنیدم یکی در زد گفتم بیا تو هری پاتر بود گفت برج گریفندور نابود شده و خوابگاه پسرهای ریونکلاو پره گفتم میتونه بیاد توی اتاقم ولی امیدوار بودم پدر و مادرم نفهمن چون اونا از هری پاتر متنفرن از زبان هری رفتم تو اتاق اما اون گفت میتونی روی این بخوابی با دستش به یه چیزی اشاره کرد که شبیه تخت بود ولی تخت نبود منم موافقت کردم خدا خدا میکردم دامبلدور برنده بشه و ولدمورت شکست بخوره اما ته دلم میدونستم دامبلدور شکست میخوره و ولدمورت برنده میشه

کات یه چیزی من پارت ۱و۲ رو توی یک روز نوشتم ممکنه پارت ۲ زودتر منتشر بشه