My life is painted p²

شب بود. همه خواب بودن.ولی من خوابم نمیبورد. هعی. رفتم از تو بالکن ستاره ها رو تماشا کردم . زیبا بود. معمولا من خیلی بخوابی دارم و شب ها به سختی می‌خوابم و هر وقت اینجوری میشه نقاشی میکشم. بوم نقاشیم رو برداشتم و شروع به کشیدن کردم آسمون رو کشیدم .‌ تک تک ستاره ها رو کشیدم. ماه رو کشیدم. و بعد رنگ آمیزی کردم . در حال رنگ آمیزی بودن بودم که خوابم برد...

صبح که بدنم درد میکرد.خیلی حالم بد بود. بینیم یا کیپ بود یا آبریزش . خیلی داغ بودم سرفه هم میکردم سرم هم درد میکرد گلوم هم می سوخت . حدس میزدم مریض شده باشم. ولی نه امروز روز اول دانشگاه بود 😭 تلفنم رو برداشتم و به جاناتان زنگ زدم. _الو _سلام جاناتان بیداری! _سلام‌. آره تو هنوز نخوابیدی؟ _ببین فکر کنم مریض شدم _عه الان میام اونجا پنی نیست پیشت؟ _نه پیداش نمیکنم _باشه باشه اومدم _خیلی نمی‌خواد عجله کنی چیز جدی ای نیست یه سرما خوردگی ساده است. _یعنی چی یه سرما خوردگی سادس الان میام _باشع آروم بیا _باشه دارم میام

جاناتان اومد. من رو تخت بودم. _آخ النور خوبی؟ _آره بابا چیز خاصی نیس یه سرما خوردگیه گفتم که _ولی تو خیلی تب داری باید بریم بیمارستان سوار ماشین شدیم _نه بابا خیلی جدی نیس _چرا جدیه _پس تو چی؟ _من چی؟ _دانشگاه _کنسله خواهرم داره اینجا میسوزه من برم دانشگاه؟عمرا فوقش یه روزه _اما نه تو باید بری! _چرا؟ _چون من میگم _نه نمیزم _میری _نمی رم _آخ هنوزم همونی عوض نشدی لجباز یه دنده _من یه دنده نیستم😡 _چرا هستی خوبم... هی مراقب باش...

چشمامو باز کردم من کجام؟رو تخت بیمارستان؟ یهو یه خانومی با لباس پرستاری اومد و گفت:اوه بیدار شدی؟چیزی نیست زود خوب میشی. _برادرم کجاست؟ _برادرت؟ _آره جاناتان اسمیت _عاو اون... عم... اون تو بخش مراقبت های ویژه است _چی؟ _آروم باش آروم باش اونم داره کم کم بهبود پیدا می‌کنه نترس _داداش(گریه) خیلی ناراحت بودم کاش باهاش اونجوری برخورد نمی کردم من خیلی بدم. بد ترین خواهر جهان😭😭

خب این پارتم تموم شد اگه بیستا لایک خورد پارت بعد میزارم.