الماس آبی پارت ⁶

#دلسی_فتوم بلاخره نشستم داخل هواپیما و بغل دستم یک دختر به نام لونا بود که دختر آرومی بود و مثل اینکه حسابی خسته بود چون سریع خوابید منم یکم تو فضای مجازی چرخیدم که چشمام گرم شد و هیچی نفهمیدم(خوابید) 1ساعت بعد دیدم دارم تکون میخورم چشمام باز کردم که دیدم لونا میگه بیدار شو رسیدیم لندن سریع بلند شدم و وسایلم برداشتم و... بلاخره تو تاکسی نشسته بودم ولی چطوری خونه فتوم ها رو پیدا کنم که تصمیم گرفتم از راننده بپرسم صدام صاف کردم و رو به راننده گفتم ببخشید شما میدونید عمارت فتوم ها کجا هست اونم گفت بله میشناسم

#فیلیکس_فتوم بلاخره دست از تماس با کاگامی برداشتم و از اتاقم خارج شدم و پذیرایی رفتم دلم کمی درد میکرد که مامانم گف فیلیکس حالت خوبه گفتم آره فقط یکم دلم درد میکنه ولی فک کنم بخاطر پرخوری باشه که مامانم گفت پسرم وقتی میبینی به اندازه کافی غذا خوردی چرا زیاده روی میکنی گفتم مامان خب وقتی یک غذا رو دوست دارم دست خودم نیست دوست دارم زیاد بخورم چیکار کنم میگی مامانم گفت می‌دونم پسرم ولی زیاده روی نکن چمدونت رو حاضر کردی سرم رو تکون دادم که زنگ در خورد

#امیلی_اگراست از صندلیم بلند شدم و به طرف دستشويی تالار یورمتو رفتم که صدای جیغ و فریاد کسی به گوشم خورد و بوی دود همه جا فرا گرفته بود بدوبدو به طرف داخل دستشويی پریدم ولی قبل اینکه به داخل دسشویی برم به الکسا پیام دادم و رفتم داخل اون دختر داشت بیهوش میشد که فریاد زدم نه صبر کن دارم میام و بلاخره بهش رسیدم و بغلش کردم و بدوبدو از دستشويی خارج شدم و بعد از چند دقیقه همگی به کمک ما اومدن و آتیش هم خاموش شد

#دلسی_فتوم با کمک راننده به سمت یک عمارت متوسط رسیدیم که راننده گفت همینجا هستش با لبخند تشکر کردم و پیاده شدم و راننده چمدونم برام از تو صندوق عقب ماشین(💚 بصورت آنلاین پول تاکسی حساب کرده بود) و به سمت عمارت رفتم زنگ در زدم که صدای پسری پشت آیفون بلند شد که می‌گفت بفرمایید (💚 فیلیکس فهمیده دلسی خواهر ناتنیش هست) گفتم منم دلسی فتوم هستم که داد زد دلسییی و در زد و گفت بیا داخل.

خب دوستان میخاستم یک نکته ای بگم دوستان بنده فهرست قسمت های فصل ۱ و ۲ رو نوشتم ولی متاسفانه ۴ بار تا الان‌ رد شده میخاستم بگم هر فصل ۱۲ پارت داره و فصل ۱ و ۲ اگه خیلی غمگین بود من ببخشید تاکید میکنم‌ امکان اینکه تو تستچی نتونم فصل ۲ رو بزارم بخاطر اتفاقات غمگینش