دارایا با سیمایی سرشار از نگرانی بر چهره ی سرد و بی احساس پروفسور اسنیپ چشم دوخت و با صدایی لرزان،گفت:«من...معذرت میخوام..توضیح میدم.»اسنیپ اخمی را مالک آن رخ خویش نمود و گفت:«چیو توضیح میدی؟اینکه این وقت شب میخوای از سالن عمومی خارج بشی و توی هاگوارتز پرسه بزنی و باعث بشه که از امتیازات با ارزش اسلیترین کم بشه؟»دارایا سر به زیر افکند.دو دل بود.نمیدانست باید قصه ی خودش و رزالین را باز گوید یا خیر.پس سکوتی سهمگین و طولانی،پسرک لب به سخن گشود:«میخواستم برم پیش رزالین پاتر،قربان.»اسنیپ با شنیدن نام دختر معشوقه اش،بغضی را در گلوی خود اسیر ساخت.ولیکن،او بسیار ماهر بود در پنهان نمودن احساساتی که سال هاست در اعماق قلبش،اسیر گشته اند و برای آزادی تقلا میکنند.پروفسور اسنیپ با لحنی نصیحت وارانه ای گفت:«توصیه میکنم بیخیال اون دختر بشی.همه ی گریفیندوریا تا یه زخم به ما اسلیترینیای بی پناه و ناچار به ظالم شدن نزنن،راحت نمیشن.ولی تو میتونی بری پیشش.اگرم کسی سر راهت سبز شد،بنداز گردن من.بگو پروفسور اسنیپ دستورشو داده.عشق ارزشش از چند امتیاز،خیلی بیشتره.»دارایا دگر سخنی بر زبان نیاورد و اسنیپ را با غم جدایی از لیلی اوانز،تنها گذاشت.
دارایا هم آهسته به سوی کتابخانه میرفت.رزالین در گوشه ای از کتابخانه منتظر ایستاده و دل نگران معشوقه اش بود که مبادا اتفاق ناخوشایندی برایش افتاده باشد.ولیکن،آوای سرشار ز مهر دارایا لبخندی را لبانش جاری نمود:«دلم برات تنگ شده بود بانو.»رزالین به سویش برگشت و لبخندی بر لب آورد.بر یکدیگر چشم دوخته بودند.انگار که با اثری هنری مواجه شده اند.رزالین به سمتش گام برداشت و پسرک را در آغوش گرفت.انگار که سالیان سال از آخرین باری که یکدیگر را ملاقات کرده اند،میگذرد.ولیکن،برای یک عاشق،چند ماه حکم عمر انسانی صد ساله را دارد.رزالین لب به سخن گشود:«نمیدونی چقدر سخت بود توی اون خونه چند ماه کامل رو بدون تو سپری کردن.فقط اون نامه های کوتاهت سرپناهم بود تو این مدت،دارایا.»پسر جوان،گفت:«توهم نمیدونی چقدر سخت بود توهین های پدرم به تو و برادرت رو شنیدن و سکوت نکردن.»بغضی در گلوی دارایا اسیر گشت.چقدر دشوار است!معشوقت کنجی ز این جهان و خانواده ات کنجی مخالف.عشق چقدر دشوار است!ناگهان،صدای پروفسور مکگونگال،مزاحم خلوت دو عاشق شیدا گشت...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
سلام. من نامیام. نویسنده تازه کاری نیستم اما پاترهدم و به خاطر علاقم اولین رما نم که اسمش اجباره و در مورد هری پاتره رو منتشر کردم اما بازدیدهای کمی خورده داستانش از این قراره که جینی به زور همسر دراکو میشه و در نتیجه هری باید راهی برای به دست آوردن جینی پیدا کنه اگه از موضوعش خوشت اومده لطفا بهش سر بزن
خیلی قشنگ مینویسی♡
مرسییی
نویسنده ماهری هستی
متشکرم
عالییییییی
ممنوننن