دوما در زمانی که انسان بود=بیش از یک قرن پیش، دوما به عنوان کودکی با ویژگیهای خارقالعاده به دنیا آمد. او به خاطر داشتن چشمانی به رنگ رنگین کمان و موهای رنگ پریده به عنوان فردی فرا طبیعی دیده میشد که میتواند با خدایان در ارتباط باشد. پدر و مادرش که او آنها را بسیار کمهوش میدانست، او را به عنوان رئیس فرقهای قرار دادند که به ایمان بهشتی معروف شد. او با وجود تحقیر هوش پایین پدر و مادرش اما این نقش را پذیرفت. با این حال او هرگز صدای خدایان را نشنید.
دوما به عنوان سرکرده فرقه در اتاقی با تزئینات فراوان مینشست و افراد زیادی به نزد او میآمدند که برای رنجهایشان در زندگی از او راهنمایی و کمک میخواستند. او این داستانها را به شدت کسلکننده میپنداشت و گیج بود که چرا برای کمک به سراغ یک کودک میآیند. این افراد از او میخواستند تا آنها را به بهشت هدایت کند که این موضوع باعث گریه دوما شد، زیرا او هرگز بهشت، خدایان و بودا را باور نداشت. برای او این موارد چیزی بیش از یک فانتزی خلق شده توسط بشر نبودند و او از این اعتقادات ساختگی مردم گلهمند بود.
عالی بود 💙🍡