خیلی ساری 🥲 ناظر تو میتونی بهترین باشی درست متفاوت با بقیه ♥️🧿
دراکو:می خوام یه چیزی بهت بگم...
اِما:ببین مالفوی نمیدونم چیداری میگی فقط میخوام حدوحدود خودت رو بدونی وگرنه...
که یکدفعه در اتاق باشدت باز شد و اسنیپ وارد شد:
اسنیپ:اقای مالف....عووو خانم وینسلت شما این وقت شب اینجا چیکار میکنید.
تو اون لحظه خیلی ترسیده بودم وتنها فکری که به زهنم رسید نقش بازی کردن بود :
اِما:ههه .هه ه وای پروفسور چه به موقع رسیدید این پسر پرو درو کلید کرده بود و.....
اسنیپ:خودم همه چیز رو میدونم . اقای مالفوی یه امشب که هیچی،اما فردا با پدرتون صحبت میکنم و شما اِما ۱۰ امتیاز از ریونکلاو کم میشه میتونید برید.
سریع از اتاق خارج شدمو رفتم سمت اتاقم تو ریونکلاو که لونا گفت:(_لونا.+اِما.)
_چرا اسنیپ همیشه ازهمه چیز خبر داره.
+تو از کجا فهمیدی!
_اخه میدونی من تو خواب راه میرم به خاطر همین باکفش میخوابم ؛و امشبم که تو خواب راه میرفتم تو سالن اسلایترین بیدار شدم و صدای شما هارو شنیدم.
+عالی شد.
_چرا؟
هیچی بخواب.
{فردا صبح}
از خواب بیدار شدم و ردامو پوشیدم و رفتم سر کلاس معجون سازی تو کلاس پچ پچ بود. تا اسنیپ اومد و شروع کرد به درس دادن.
همه کلاس های اون روز رو بدون هیچ اتفاق خواصی رفتم. و بعد رفتم سرسرا برای خوردن شام:
پروفسوردامبلدور:دوستان کلاه یه اشتباهی کرده و می خواد اونو درست کنه چند نفری به اشتباه گروه بندی شدن و پروفسور مک گونگال اسم هارو از روی لیست میخونه.
سروصدا کل سالن رو گرفت و با صدای پرو فسور
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
سلام آجیییی
عالییییی بودددد
بلاخره منتشر شد🥳🥳
سلام اجیی ممنون♥️♥️
بلاخره🥲
💗💗💗🫂🫂🫂