پارت پنجم جاده های شهر

تهیونگ با تعجب به کوکی_کوکی د تو دوست دخترتو اوردی ؟؟؟کوک :خیرم خواهر کوچیکمه بزا بیام تو توضیح بدم .......(رفتن تو ) تهیونگ حالا اومدین توضیح بده دروغم نگو _ هیونگ من شوخی ندارم خواهرمه داستان طولانیه رفتیم تو پذیرایی همه اعضا یه صدا کفتن کوکککک _بلهههه نامجون :تو بدون اجازه کمپانی این دخترو اوردی_بزارین توضیح بدم خواهر کوچیکمه.... جیمین:من که جیزی نفهمیدم جومگ کوک:باشه لطفا اذیت نکنین من خودم اعصابم خورده الان یه چیزی رو میخوام بشکونم😤 بورام : جونگ کوک میدونیتم اومدنم به اینجا اشتباه بوده لطفا اعصابتو خورد نکن الان میرم 🙂💔 _تو شروع نکن باز به لج بازیت _ببخشید من باید برم و بورام هق هق کنان بیرون رف ...جونگ کوک محکم دستشو کوبید دیوار ... جیمین و تهیونگ رفتن دنبال بورام

جیمین ... تهیونگ من خیلی نکرانم میشه با هم بریم دنبالش ... _اره بدو تنهاش نزاریم ...بعدش پله ها رو تا اخر بدو بدو پایین رفتن تهیونگ .... خانوم ببخشید لطفا نیشه یه دیقه وایسین .... و بورام همچنان در حال رفتن بورام داشت میرفت که تهیونگ مچ دستشو گرفت .... بورام :هق لطفا ولم کن _ لطفا من هیچوقت خوشم نمیاد یه دختر جلو چشمام گریه کنه ..جیمین:اره وی راس میگه بیا بریم بالا حرف بزنیم ...بورام:اقا لطفا ولم کن من عجله دارم و اینکه دلت برام نسوزه نمیخوام من کل زندگیم برا همه دردسر ساز بوده نمیخوام دبگه برا شما دردسر ساز باشم..تهیونگ :لطفا اینجوری فکر نکن میتونیم حلش کنیم (اینجا بورام محکم دستشو از تهیونگ میکشع)

جیمین :واش کن خودش با کوک حلش میکنه _ اگه بره یه اسیبی به خودش بزنه چی ما در موردش چیزی نمیدونیم ولی خواهر کوکه اکه تو بفهمی یه خواهر داری اعصابت خورد باشه مطمئنم تو هم میخوای یه نفر دنبالش بره و آسیبی نبینه... درسته؟؟جیمین :آره ولش بیا ماشین من بریم دنبالش تهیونگ:حالا شد بریم ...رفتن ماشین .... (بورام وقتی دستشو از تهیونگ کشید سوار یه تاکسی شد) یواش از پشت بورام رو تعقیب کردن

از زبان تهیونگ :بعد ۱۰ دقیقه دختره توی یه پارک پیاده شد منم به جیمین گفتم اونم پیاده نشه چون با دو نفری که ماسک و کلاه بفهمه پشتشه شاید بترسه من فقط عینک و کلاه گذاشتم و جوری پشت سرش رفتم روحشم خبر دار نشد و رفت توی یه جای خلوت توی پارک نشست که یه دفتر از میف مشکیش در آورد و هق هق کنان گریه کرد ماسک و کلاهمو چون کسی نبود در آوردم و رفتم پیشش نشستم

تعیونگ:لطفا گریه نکن با من حرف بزن میتونی به من اعتماد کنی و کل ماجرا رو برام تعریف کرد.... واقعا اسمت جیلینه خیلی بت میاد ولی نمیدونم چرا کوک تا حالا راجبش با من حرف نزده با من اکثر موقع ها درد دل میکنه ... _منم هیچی نمیفهمم هق‌‌‌ از وقتی که دنیا اومدم واسه همه دردسرم_لطفا اینجوری نگو ببین اگه کره ی زمین ۷۰۰۰۰۰۰آدم باشه با نبودت میشه ۶۹۹۹۹۹۹ نفر_نمیخوام ضد حال باشم ولی یه نفر دیگه جای منو میگیره:)))))

..اگه وارت بعدی میخوای لایک رو بکوب انرژی بگیرم