جاده های شهر پارت ۴

بورام:😐-تو ... اره ...اره تو ج جیلینی بورام:متوجه حرفتون نمیشم

..... بورام :حرفی واسه گفتن ندارم و بعد بورام یهو سرمش رو درمیاره (مثل فیلما😂) و کیفشم از رو میز برمیداره و میزنه بیرون کوکی:واستا بزار باید حرف بزنیم _ حرفی ندارم شاید فردا اومدم با اقای جئون حرف زدم_حالا کجا میری _ببخشید عجله دارم هق_ کجاا اخه بگو بعدا برو اگه جایی نداری بری بیا خوابگاه یا حتا خونه شهصی خودم _ممنون ولی...._اخه ولی و اما نداره لطفا خواهش میکنم بیا_باشه وای زود برمیگردم باید برم هتل _ برا چی😐 ببین امشب بیا خوابگاه فردا بریم وسایلاتو برداریم بریم خونه بابام _ نه نه اصلا نیاز نیست_با با چرا اینقدر لجبازی? _باشه🙄(عزیزم بانی به این خوشگلییی😡)

_بیا با ماشین من بریم _اومدم بورام زیر لبش(ساچ واوو)_چيزی گفتی? _نه بیا بریم (از زبان بورام) تا وقتی که برسیم خوابگاه جونگ کوک فقط دست چپمو نگاه میکرد واقعا چرا؟؟؟ انگشتری جیزی هم ندارم توجهش رو جلب کنه _ جونگ کوک_اوپا صدام کن_بلشه حالا چرا به دست چپم ذول زدی؟؟؟ خال روی دستت خیلی برام اشناس وقتی بچه بودی بعد مامانم من تو رو دیدم کاملا یادمه _اوهوم بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم

کسی که درو باز کرد آفریننن تهیونگ جان بود