لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (9)
  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    پارت ۹ توی نظرسنجی بعدیه:)👍🏻💗

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    وقتی بیدار شدم توی یه اتاق تاریک که یه پنجره سمت راست بود و ازش نور میزد بودم. به دست و پاهام نگاه کردم که دیدم به یه صندلی بسته شدم. بعد چند دقیقه در باز شد و یه مرد گنده و مردی که ازشون قد کوتاه تر بود اومدن داخل.

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    یونجون:« ارباب جئون میخوان شما رو ببین.» -«ولی الان که ساعت ۵ صبحه-_-» یونجون:« دستور اربابه!» -«خیلی خب بابا اومدم.» لباس درست و حسابی پوشیدم و رفتم اتاق پدر. -«بله پدر کاری باهام داشتین؟» یهو یه چیزی خورد توی سرم و همه چیز برام تیره و تار شد...

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    £«هیچی عمو جان هیچی نشده.» @«با توعم جونگ کوک!» -«متاسفم.» نمیشد کاریش کرد چون پدر دید. حالا باید با چوی روبه رو شم🤦🏻‍♀️فردا صبح وقتی بیدار شدم یونجون بالای سرم بود. -«اینجا چیکار میکنی؟!»

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    £« میتونستی مخالفت کنی.» -«نه نمیتونستم!» £«چرا میتونستی قبول نکنی که با اون دختر ezdevaj harze کنی!» -«چی!!!» دستمو بلند کردم که بز*نمش ولی جلوی خودمو گرفتم. همون موقع پدر اومد داخل. @«چیکار میکنین!؟» دستمو آوردم پایین. وای خدایا بدبخت شدم!

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    -«من واقعا نمیدونم تو از وقتی که من ezdevaj کردم چت شده.» اومد جلو و با انگشت اشاره اش همش میزد به شونم. £«میخواستی چم شه؟ من دوستت داشتم جونگ کوک ولی تو با یکی دیگه ezdevaj کردی!» -«مگه من خواستم این ezdvaj صورت بگیره؟!»

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    فهمیدم که خوابه چون همیشه موقع خواب گوشیش رو سایلنت میکنه. از اتاقم برگشتم به اتاق مین هی.(علامت مین هی £) £«با اون دختره harze حرف زدی؟» -«چی گفتی؟!» £«گفتم با همسر عزیزت حرف زدی؟»

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    *از زبون جونگ کوک* وقتی پیش مین هی بودم انگار داشتم عذاب الهی میکشیدم. آخه مگه یه دختر چقدر میتونه حرف بزنه؟! اونم چه حرفی،فقط غیبت. خلاصه که کل شب مغز منو خورد. رفتم یه زنگ به میچا زدم که جواب نداد.

  • image장훈수 سازنده
    #نفر_بعدی_درکار_نیست!

    از زبون میچا* بعد از قطع کردن تلفن یه چیزی انگار روی سینم سنگینی میکرد برای همین رفتم روی تخت دراز کشیدم. گوشیمم برداشتم باهاش یکم کار کردم و بعد سایلنت کردم. خوابم میومد برای همین سریع خوابم برد.

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.