💮از زبان آرمان💮 من:میشه خواهش کنم سعی نکنین حالمو بهتر کنین چون بدتر میشه؟ آرش:😑باشه. بهنام:خدایی موندم. ارش:بهنام گفتم باز کن باز کردی؟ بهنام:مگه تو باز نکردی. آرش:نه داشتیم میومدیم گفتی بازکردم. بهنام:شت. بعدم سری رفت سرم درد میکرد اصابم خراب بود احساس عذاب وجدان و استرس کل بدنمو گرفته بود اینقدر شدید بود که حتی نفس کشیدنم برام سخت کرده بود(حالا من این حسو روی درسام دارم:/باورتون میشه؟) من:گرمه. بلند شدم رفتم بیرون بیمارستان هنوز همون حس گلومو گرفته بود رفتم سمت یه نیکمت و نشستم روش بارون شروع به باریدن کرد با اینکه هوا یکم سرد بود و بارون سعی میکرد خنک تر شم اما زره ای خنک نمیشدم هنوز همون حس همون گرمای فلز ذوب کن هیچ جوره ازم جدا نمیشد همش همون صحنه،باید انتقامشو بگیرم اون باعث شد میترا اینجوری بشه دوباره بلند شدم از بیمارستان اومدم بیرون بهنام اومد طرفم اصلا معلوم نبود چه مرگمه بهنام:بدو بریم تو خیس شدی سرمامیخوری. من:کجاس. بهنام:کی کجاس. تو چشماش نگاه کردم من:اون کجاس بهنام. بهنان:...تو ماشینه. رفتم سمت ماشینش خواستم درو باز کنم ولی قفل بود من:بازش کن(بایه حالت سرد و بی روح داره رفتار میکنه واین حالش باعث نگرانی بهنام شده). بهنام:بذار برای بعدا ارمان. من:گفتم بازش کن. بهنام:ارمان لطفا. بهش زل زدم با یه پوزخند تمسخر آمیز داشت نگام میکرد این حس انتقاممو برای کشتنش بیشتر میکرد دستامو مشت کردم به نفس نفس افتاده بودم اگه اون روز میکشتمش الان زندگیمو ازم نگرفته بود،نابودم کرد نابودش میکنم بامشتای محکمم میکوبیدم به شیشه ماشین هرجوری شده باید انتقام میترا و ازش بگیرم ضربه های دستمو محکم تر کردم(صورتش همونجوری بی حس و روح مونده هنوز😐فک کنم دیوونه شد😑)بهنام اومد طرفم و سعی کرد مانع کارم بشه اما نتونست بهنام:ارمان تمومش کن ماشینمو خراب کردی من:بازش کن. بهنام:بریم تو میترا مهم تره ارمان به حرفام گوش کنننن. هیچی نمیفهمیدم فقط میخواستم بکشمش بعد چند لحظه ارشم اومد دوتایی بازومو گرفته بودن(یعنی ارش اینطرفش بازوشو گرفته بود بهنام اونطرفش اون یکی بازوشو گرفته بود گفتم که تصوراتتون اصلی تر دربیاد😆)و میکشیدن سعی میکردن بکشنم عقب ارش:چه زوری داره اییییننن(زور زدن). بهنام:ارمان ول کن. کشیدنم عقب ولی بازم داشتم تلاش میکردم که برم سمت ماشین دیگه نتونستم طاقت بیارم من:ولم کنینننن(داد زدن). ارش:تو حالت خوب نیست بیا بریم. از اینطرف من زور میزدم برم از اون طرف اونا زور میزدن مانعم بشن من:باید بکشمش باید بکشمشش(از الان بگم همه حرفای ارمان و باید فریاد و عربده حساب کنین). بهنام:ارمان به خودت مسلت باش اینجا جاش نیست. من:اون یه عوضیه میخوام بکشمش ولم کنین لعنتیا. ارش:نمیشه ارمان نمیشه الان وقتش نیست. همه انرژیم تموم شد دیگه تقلا نکردم دیگه حتی توان وایسادنم نداشتم روی زانوهام نشستم اوناهم ولم کردن و کنارم نشستن ارش:خوبی؟ سرم پایین بود بارون خیلی شدید بود اون حس شدید تر شده بود بغض بدی توی گلوم پیچیده بود سعی کردم خیلی سعی کردم که قورتش بدم ولی نمیشد هرلحظه امکان ترکیدن داشت من:اگه طوریش بشه چی(با یه صدای آروم غمگین و بغض الود که آدم دلش کباب میشه😐💔😢).
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
هیچ دیگه