لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (36)
  • اهم تموم شد... نتیجه..؟ چیست.؟ به خرف بقیه گوش کنید مثل صبا لجباز نباشید... ایزی ایزی تامام تامام.

  • 24
    کل سایت مدرسه رو hak کردم و بهش رسیدم. خاندانش توی ایتالیا بودن. باباش گنده ی مافیای ایتالیاس! آخه بچه.. این همه آدم طرف معلوم نی قا..چا..×ق چی میکنه.... چرا عاشق این شدی. پیداش کردم. لباسمو پوشیدم و رفتم به سراغش! بایدی درس حسابی به این میدادم!

  • 23
    نباید این اتفاق میوفتاد ، باید جلوشو میگرفتم‌. تلفنش همراش نبود. باید این جاسپین حرا..×مزاده رو پیداش میکردم!

  • 23
    اون خونریزی کرده بود. بغلش کردم ، گذاشتمش رو مبل . دستش گلوله خورده بود! گلوله رو دراوردم. دستشو با الکل پاک کردم. اون از شدت کم خونی بیهوش بود.

  • 22
    از دید تونی: صبا از توی پرتال افتاد زمین، اون خیس خالی شده بود ، گلی بود و به غیر از قطرات بارون چشم هاشم قرمز بود. رفتم سمتش، صداش میلرزید. از همون موقع فهمیدم ، چه اتفاقی افتاده. خیلی آشفته بود‌. تقصیر من بود نباید میزاشتم این اتفاق میوفتاد‌‌. بغلش کردم تا شاید آروم شه. بعد از چند دقیقه که دستاش رو شونه هام بود اومدم بلندش کنم که دستم خورد به بازوش و کف دستم غرق خون شد.

  • 21
    ( تونی روی زانوهاش میشینه، و بغلم میکنه.) تونی:اشکال نداره‌‌. ( سرمو گذاشته بودم رو شونش و گریه میکردم ) صبا: اشک..اشکال از منه! به هرکی اعتماد میکنم...اینجوری میشه. من مشکل دارم؟! تونی من مشکل دارم! تونی: هی هی.. نه اینجوری نیست. صبا: تو..تون..تونی، تو تنها.. ک...کسی هستی که ..دارم. لطفا هیچ وقت.. ترک.. ترکم نکن.

  • 20
    پرتال کرده بودم به تنها خونه ای که داشتم به تنها آدمی که اعتماد داشتم. تونی...(از پرتال رد شدم و افتادم با زانو هام روی زمین.) تونی: چرا اومد... (با صدای گریون ) صبا:تونی.. تو.. تو.. راست میگفتی.. باید بهت گوش میدادم..من من نمیخواستم اون ... حرف.. هارو .. بهت بزنم.. (یک ثانیه هم توی چشماش نگاه نکردم) حالا دارم .. آتیش میگیرم. اعتماد .. کردم.(دستم و گذاشتم روی سینه ام) قلبم ..شکسته فکر نکنم.. ایندفعه بتونم بهش ..چسب بزنم.

  • 19...
    صبا: اوه خیلی بد شد، باید شلیک میکردی! هوی شماها! اگه این یارتونو زنده میخواین بم بگین جاسپین با شما چه نسبتی داره؟ (یکی از مافیا ها: منظورت جاسپین سالواتوره؟ اون بچه ی ریئس ماست.) به سر اون مرده شلیک کردم .پرتال باز کردم تا فرار کنم. هنگامی که داشتن از توی پرتال رد میشدم ، تیر به بازوم خورد اما من فرار کردم.

  • 18
    غریبه: مریضی ، چیزی هستی؟ (دستشو کشیدم پایین و استخونش و شکستم .بلندش کردم و تفنگ گذاشتم رو سرش و رو به اونایی بودم که پشت سرم بودن.)

  • 18
    صبا: میگم شلیک کن! کری!؟ ... آفرین قشنگ بزارش اینجا مشکل از اینجاست. حالا تنها کاری که باید بکنی اینه که ماشه رو بکشی.

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.