{به امید اینکه اوژنی اینا رو بخونه}
نظرسنجی
یادداشت های ژنرال خسته
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
مینویسم.
فقط به امید اینکه برگردی.
-ناپلئون
خاکستری...نمیخوای بیای؟
من برگشتم ولی رنگا دیگه بی معنی شدن کیمی..
زمانی برگشتی ک رنگا بی معنی شدن...
زمان همه چیو از بین میبره و تو از قصد واسه فراموش کردن همه چی،از زمان استفاده کردی...
زمانی ک میخواستم پیشم نبودی،زمانی ک همه اذیتم کردن با تفکر اینکه نباشی بهتره و من سالم ترم رفتی...ولی نفهمیدی چقد تو این زمان...بهت بیشتر از هر زمان دیگه ای نیاز داشتم!
نفهمیدی اگه میموندی...همه چی تغییر میکرد یه تغییر خوب!
شایدم قضیه شخص دیگه ای باشه نمیدونم...
الانم من زخمی تر از همیشه ام بازم میخوای آغوشتو ازم محروم کنی؟
من میخوام بمونم ولی این چیزیه که توهم میخوای؟
نمیخوام از دستت بدم و نمیخوام اینجوری هم ادامه بدم
پس چیکار میخوای بکنیم؟
پریزاد تو رفتی.
هرجوری هم این جمله رو بخونم تغییری نمیکنه
شاید باید خودمو بکشم تا توی دنیای بعدی مال من بشی؟
خودتو بکشی؟چی؟
پریزاد..تو قسم خوردی که نمیری و تنهام نمیزاری
درسته من رفتم،اما من که به چشمات قسم خوردم که برمیگردم..چرا بهم اعتماد نداشتی..؟
من بدون اینکه بخوام قلب تورو شکستم و الان چندین ماهه که تو داری منو میشکنی و ترمیم میکنی و دوباره میشکنی..
واقعا این لیاقت منه؟
تو رفتی و من دیگه چیزی ندارم که منتظرم باشه..به جز مرگ..؟
زدن میخوای؟من مردم؟
تیری خیدا منو نزن گناه دارمممم
کاش میشد که دنیا رو برگردوند به روز صفر..
تو خوبی. درد داره. میدونم چه حسی داری.تو عاشق
کسی شدی که ترکت کرد چون از دنیای اطرافش می
ترسید..
من دیوانه وار عاشقتم ولی اون موقع نمیتونستم بمونم...کار شیطانه، میدونم. با این حال
نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم. هرروز جوری وانمود میکنم
که انگار نیستم. عاشقت نیستم. با این حال من...بیخیال
یکی بهم گفت که چطوری...هر کاری که ما انجام
میدیم یه بیماری روانی حساب میشه
و بدتر..این کاری که میکنیم جرم هم محسوب میشه!
پس چرا ما این کارو انجام میدیم؟ این خیلی خطرناکه..
میدونی که اگه زیر چند متر خاک هم باشم
بارون چشمات شونه هام رو خیس میکنه..؟
ولی اگه مردم.میای بهم سر بزنی نه؟
از تنهایی بدم میاد.
برام گل آفتابگردون بیار و باهام حرف بزن
شاید جسمم کنارت نباشه اما همیشه توی قلبت میمونم.
میدونی.خیلی دوست داشتم باهم برای همیشه بمونیم..تو نیمه ی منی.دلیل نفس کشیدنم.
اگه فردا بمیرم پشیمون نیستم.چون تورو تجربه کردم..
و..نمیتونم شکایتی کنم چون من..زندگی کردم.
فقط دلم برات تنگ میشه اوژنی..
پس اگه مردم..به جای جفتمون زندگی کن و منو توی لحظات زندگیت به یاد بیار
میدونی ..بارها بهت میگم دوستت دارم تا برگردی،ولی به نظرم این جمله کافی نیست..من میپرستمت!تو خدای منی..جملات نمیتونن عشقمو نشون بدن.مهم نیست بمیرم یا هرچی..عشق من هیچوقت از بین نمیره.حتی اگه قلبم دیگه نتپه،عاشقت میمونم،اوژنی..
حتی اگه برنگردی،من هیچوقت فراموشت نمیکنم.تبدیلت میکنم به یه اسطوره..میشم یه نویسنده دیوونه که داستانت رو برای مرده ها مینویسه و تعریف میکنه.من احمق نه؟
پس اگه توی این لحظه مردم، منو نفرین نکن..و برای من گریه نکن.
حق نداری کازابلانکای منو بارونی کنی..