لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (7)
  • imageحضرت پشم 😂
    ضعیف الپشم ها وارد نشوند

    مامانم میگه چرا انقد به پرنده ها اهمیت میدی احمقن اسکلن
    مطمئنم تو رو نمیشناسه اصلا دوست هم نداره(پرندمو میگه)😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
    مگه فکر کردی پرنده سگه؟
    😭😭😭😭😭😭😭😭
    بعدش من کل روز رو با گوشیم میرم تو اتاق مامانمم بهم میگه :مثلا فکر کردی بزرگ شدی و خودتو با من ۳۷ ساله مقایسه میکنی احمق؟

    لبخند هاش به من دیگه چند دقیقه ایه

  • imageحضرت پشم 😂
    ضعیف الپشم ها وارد نشوند

    سوم میخوندم مامانبزرگ مامانم مرد
    بازم حرسشو رو من خالی کرد تازه اینو یادم رفت وقتی اول میخوندم مامان بابام طلاق گرفتن 🥲
    بازی میکردم میگفت بسههههههههههههههههه نمیتونی یه جا بشینیییییییییییی؟😤
    خودش باعث شد ازش رفته رفته دور شم
    بعد یه مدت پرندم مریض شد گفتم مامان این حالش بده ببریمش دامپزشک
    جوابش:چیزیش نی
    میخوای خرج اضافی دستم بدی بازم؟

    بعدا حالش بد تر شد بالاخره بردش ولی مرد
    اون یکی پرندم هم مریضی بدون درمان گرفت
    انقد بهش گفتم ببریم
    اگه میبردیمش احتمال درمانش بیشتر بود😭

  • imageحضرت پشم 😂
    ضعیف الپشم ها وارد نشوند

    روزای بد زیادی داشتم
    بزار از اول توضیح بدم
    🥲
    تا شش سالگیم زندگی خوبی داشتم تو شش سالگیم پدر بزرگ مامانم مرد 🥺😭 همش مامانم داد میزد دیوونه شده بود زیر چشماش سیاه شده بود انقد که گریه کرد از اون روز به بعد مامانم یه آدم دیگه شد 😖 هر وقت میخواستم باهاش حرف بزنم میزد تو ذوقم اصلا حوصله منو نداشت 🥲 همش منو از خودش دور میکرد تو هفت سالگیم پسر دایی مامانم خو د ✨ کشی کرد مامانم با همه مهربون بود حواسش بود دل کسی رو نشکنه ولی با من یه جوری رفتار میکرد که انگار من کشتمشون🥲ادامه تو کامنت بعد

  • imageYuna
    میشکونن سنگ و شیشه همو...

    همون روز که دختر داییم خودشو نابود کرد و من فکر میکردم هنوز زندس:)

  • imageحنا༻
    بانویی از تبار باران⁦:)⁦♥

    واییی بخدااا نظرا رو خوندمم گریم گرفت دارم با بغض و گریه بهتون پیاممم میدممم
    چقد بددد🥺برایی هممون آرزو میکنمم هیچ وقت دیگه ازین اتفاقای بد نداشته باشیمم

  • imageʟɪʙᴇʀᴀ
    نبضم‌میزدبا‌نفساتHUDSON@

    روزی که تا صبح به خاطر داد زدن مامانم فقط بخاطر نمره امتحان گریه کردم..

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.