🌠مسیر افسانه ها🌠 قسمت 19

سارینا و تکین مسلح شدن که برن و دنیا رو نجات بدن🔰تجهیزات پرواز بست به خودشون سونیا گفت«بالاخره یه روزی این تجهیزاتو میندازیم اونور:)» شاهین«من همیشه حدس میزدم نجات دهنده تو باشی، ولی مامانت همیشه میگفت خیال بافی نکن! بالاخره بعد 16 سال مامانت جلوی من ضایع شد:)» همه یه خنده کوچیک کردن ساشا گفت«جادو هارو به من نشون بدین:)» سارینا رفت ساشا رو بغل کرد ساشا گریش گرفت🥺 از بغل هم جدا شدن سارینا گفت«مطمئن باش🙃» بعد رفتن

سارینا و تکین رفتن. تکین گفت«واقعا داریم میریم دنیا رو نجات بدیم» «منم باورم نمیشه» سارینا دوربینشو در آورد و نگاه کرد. گل وحشتو دید گفت«از اونطرف» و رفتن رسیدن به یه منطقه متروکه که خیلی عجیب غریب بود. گل وحشتو دیدن ترسناک بود رو یکی گلبرگار عکس دروازه کالدورا بود انگار خود خون آشاما هم ازش خبر نداشتن سارینا گفت«این یه نشانست» «یعنی باید بریم سمت دروازه» «یعنی باید از کالدورا بریم بیرون» «وای» «دروازه کدوم وره» تکین نقشه رو در آورد«شمال کالدورا» «میدونم شمال کالدوراست کدوم وریه» «خب باید بریم سمت شمال» «خب بریم دیگه» و رفتن

رفتن و رسیدن به دروازه کالدورا سارینا گفت«هیچوقت فک نمیکردم از کالدورا خارج شم» «هومم» یه نفس عمیق کشید و از دروازه رفت بیرون تکینم پشت سرش اومد. سارینا گفت«او باید گوشامونو بپوشونیم اینجا گوش تیزی وجود نداره» «اوه راست میگی» یه کش بستن به گوشاشون تکین گفت«موهاتو چشاتو میخوای چیکار کنی» «میگم لنزه رنگ موعه» «ها ایده خوبیه» بعد رفتن تو دنیای آدما

وقتی رفتن تو دنیای آدما از همه چی ناامید شدن! وقتی دیدن همه چی اینجا سطح پایینه و خیلی دنیای عقب افتاده ایه به خودشون امیدوار شدن. تکین گفت«چقد ما ناشکریم» «تازه ما جادو هامونو از دست دادیم وضعمون از اینا بهتره» «خیلی دوست دارم بدونم اگه جادو داشته باشبم چطوری میشه» «منم» سارینا سنگی که از جلوی دروازه برداشته بودو در آورد و روشو نگاه کرد یه سرزمین عجزیب غریب رو نشون میداد به نقشه نگاه کردن گفت که کجا برن و رفتن

رفتن و رسیدن به یه دختر دختره اومد گفت«سلام خانم» «سلام» «من از چهره شما خیلی خوشم اومده میتونم از چهره تون واسه درست کردن یه کاراکتر انیمه استفاده کنم» «آ این ساختگیه بابا لنزه رنگ مو عه😅» «خب همین چهره ساختگیتونو میخوام» «خب من باید چیکار کنم» «هیچی فقط من از شما یه عکس میگیرم انیمه ایش میکنم» «یعنی لازم نیست من کاری کنم» «مثلا چیکار» «هیچی باشه بگیر» دختره از سارینا یه عکس گرفت بعد بهش یکم پول بابت دست مزد داد و گفت«خیلی ممنون» «خواهش میکنم» دختره رفت سارینا و تکین به پوله نگاه کردن شبیه پولای خودشون بود فقط پولای خودشون خوشگل تر بودن سارینا پولو گذاشت تو جیبش و رفتن

رفتن و رسیدن به یه منطقه آتشین🔥یه کریستال پشت آتیشا بود سارینا به سنگ نگاه کرد کیریستاله رو نشون میداد تکین گفت«پس برای درست کردن گل عشق باید اون کریستاله رو برداریم» «گل چی» «گل عشق» سارینا بشکن زد و به تکین اشاره کرد«گل عشق😀آره بهترین اسم همیه» عه آره قشنگه یهو خون آشاما از پشت آتیشا اومدن بیرون یکیشون با صدای خرناسه ای گفت«اینجا رو چجوری پیدا کردین😬» سارینا گفت«از رو علامتی که رو گلبرگ گلتون بود و از سنگی که جلوی دروازه کالدورا گذاشته بودین» و سنگو آورد بالا تکین«هه، چاییدین😏»

یهو همه خون آشاما بهشون حمله کردن😬سارینا شمشیرشو در آورد و تکین هم تیرکمونشو و شروع کردن به جنگیدن با خون آشام ها رئیس خون آشاما صورت سارینا رو زخمی کرد سارینا جیغ زد و دستشو گذاشت رو صورتش تکین داد زد«سارینا😧» «چیزی نشد» و به جنگیدن ادامه دادن سارینا خون آشامه رو کشت و انداخت تو آتیشا تکین هم تیرو میزد به قلبشونو با دست هلشون میداد تو آتیشا و همه شونو همینجوری کشتن

با هزار بدبختی از لای آتیشا رد شدن و رفتن کریستالو از دو طرف برداشتن و رفتن. مستقیم رفتن سراغ دروازه ازش که رد شدن کریستال ناپدید شد و تبدیل به یه قدرت شد بعدش یهو لیام و تریسا اومدن جلوشون و لیام گفت«بَََََََه! میبینم که قدرت بازآوری جادوهاتونو به دست آوردین!» تریسا«ولی اجازه نمیدیم گل قشنگمونو نابود کنین» سارینا«گلتونم مثل خودتون زشته😬» تکین تیر کمونو پرت کرد سمت لیام و سارینا رو تریسا شمشیر کشید ولی اونا دنعشون کردن سارینا و تکین کرسیدن😧ولی یهو دو تا تیر از دو طرف اومد و لیام و تریسا رو زد زمین سارینا و تکین هرکدوم به سمت خودشون نگاه کردن بعد به سمت همدیگه تریسا رو سوزان زد لیام رو ایلیا! اومدن کنار هم و با هم گفتن«کالدورامونو نجات بدین☺»

سارینا و تکین لبخند زدن و رفتن سمت گل وحشت کنارش وایسادن و دستاشونو دادن به هم بعد یه نور های سحرآمیز اومد و سارینا و تکین رفتن بالا بعد گل عشق اومد بالا و بعد یه گرد خیلی غلیز بیرون داد همه پشتشون بودن دستاشونو باز کردن و گرد به آغوش همه شون راه باز کرد همه رفتن بالا بعد بال ها برگشان قدرت ذهنی و جسمی همه برگشت بعد همه اومدن پایین و گل وحشت نابود شد و جاشو به گل عشق داد❤

خب دوستان این پارت هم تموم شد پارت بعد پارت آخره☺ اینم گل عشق ببخشید تاره💔 خب دیگه فعلا👋💖💞