حالالت نمیکنم ناظر دو بار رد شد😑💔
امتحانات یه هفته دیگه شروع میشه تکین و ایلیا رفته بودن خونه سارینا تا باهم کار کنن (پیشرفت کردن میرن خونه هم😐😂) داشتن درس میخوندن ایلیا گفت«اصلا فک نمیکردم شما نجات دهنده باشین» تکین«آره والا منم فک نمیکردم» سارینا«منم اصلا فک نمیکردم مخصوصا با تکین. اصلا من نمیخواستم نجات دهنده بشم تحت تاثیر سرود قرار گرفتم😅» «منم اونجا الکی میگفتم میرم با نجات دهنده دنیا رو نجات میدم منم تحت تاثیر تو قرار گرفتم» ایلیا«قدرت تاثیرو میبینی😉» بعد خندیدن
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
واییییییییییی خیلی قشنگ مینویسی عصیص
ممنون بابت انگیزه ای که بهم دادی💖💞
خواهش موکونم جیگرم🩷🩵