10 اسلاید امتیازی توسط: منتقل شده انتشار: 1 سال پیش 5 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اوضاع نت خیلی خرابه🗿
سارینا و ساشا رفتن تو آشپرخونه دیدن سونیا یه یادداشت گذاشته«ناهار امروز با شماست» ساشا پایینش نوشت«قصدمونم» سارینا نوشت«همین بود» بعد خندیدن😂ساشا گفت«خب تو برنج بزار منم خورشتو درست میکنم» «اوکی» سارینا عاشق برنج گذاشتنه (مثل من😂) ساشا برداشت سیبزمینی سرخ کنه سارینا هم برنجو گذاشت رو گاز اینقد نمک ریخت شور شد😐😂بعد گفت«یه بار مامان تو رو فرستاد خریدا این چیه خریدی» «ایش😒» «گاو میش! هی میریزی یکم مزه بگیره بعد یهو شور میشه» «آره بد شد» سارینا یه لیوان از آب برنجو برداشت و آب خالی ریخت و خوب شد بعد زیرشو روشن کرد و گذاشت بزه. ساشا هم سیبزمینی رو گوجه هارو خرد کرد و سرخ کرد و اینم از یه ناهار خوشمزه
سارینا و ساشا میزو چیدن و سونیا و شاهین اومدن و غذا هارو که دیدن گفتن«اووووووووو» سونیا گفت«به به! آفرین» سارینا و ساشا😁سونیا و شاهین رفتن لباساشونو عوض کردن و اومدن و با هم ناهار خوردن🍚🍟🍅***بعد ناهار سارینا ساشا ظرفارو شستن (بچه هام فعال شدن:)😂) بعدش اومدن نشستن شاهین گفت«خب چه خبر امروز چیکار کردین آخرین روز مدرسه چطور» سارینا گفت«خب ما امروز خودمونو برای سرود و نمایش آماده کردیم نمایشگاه رو هم با هم آماده کردیم و...😅کلا همه چی عالیه آماده آماده ایم برای سرود و نمایش» سونیا گفت«عالیه! تو چی ساشا» «خب ما که کار خاصی نداریم» «یعنی چی مگه همیار مربی نیستی» «اون آره ولی ما کار خاصی نکردیم فقط نمایشگاهو آماده کردیم» «عجب»
30 دوگا (عید🌹🌈) همه پری های شهر جمع شده بودن دور مجسمه رهایی (مجسمه معروف کالدورا) و منتظر آغاز سال جدید بودن. بالاخره بلند گو گفت«آغاز سال 655 شمارش معکوس» همه شروع کردن به شمردن«10-9-8-7-6-5-4-3-2-1» و بعد یهو بمب ترکید آهنگ عید پخش شد و همه دست زدن و شادی کردن
(ساعت 5 صبح) مراسم تموم شد و همه رفتن خونه هاشون. سارینا و سوزان داشتن با هم حرف میزدن«خستگی ناپذیرن اینا😐😂» بعد رسیدن خونه هاشون همدیگه رو بغل کردن و عیدو تبریک گفتن (اوخی😐😅❤) بعد خدافظی کردن و رفتن خونه شون
ساعت 1 ظهر... (تا ساعت 5 بیدار بودن دیگه😐😂) ساعت زنگ خورد سارینا بلند شد خاموشش کرد کش و قوصی به بدنش داد و با خوشحالی گفت«آغاز سال جدید» پتو رو کنار زد و بلند شد. اول رفت یه حموم حسابی کرد بعد اومد تختشو مرطب کرد و رفت پایین یه سر با ساشا خوردن به هم😐😂کله سارینا خورد به دماغ ساشا🤣بعد خندیدن و رفتن پایین (حالا ما باشیم درگیر میشیم😐😂) رفتن و پایین سونیا و شاهین داشتن بحث میکردن (طبق معمول😐😂) سارینا گفت«اول سالی بحثاشون شروع شد» ساشا گفت«سلام» سارینا هم گفت سلام بعد سونیا و شاهین هم سلام کردن بع سونیا گفت«اینو به این بابات بگو هی میره میاد میگه یه طرح جدید به شرکت اضافه کنیم» ساشا گفت«خب اضافه کنید😐» سارینا هم با حرکت بدن حرف ساشا رو تایید کرد سونیا گفت«خب چه طرحی؟ فقط حرف زدن بلده» (منظورش با شاهینه) بعد همه خندیدن😂
ساعت 5:30 عصر... سارینا امروز با تکین و ایلیا قرار داشتن. سارینا حاضر شد بره اومد پایین گفت«من رفتم» سونیا گفت«بیا این کارتو بگیر برگشتنی یه بسته نون بگیر» سارینا پولو گرفت و رفت. آبشار کاروبا... سارینا رفت به جایگاه همیشگیشون تکین و ایلیا هم اونجا وایساده بودن سارینا اومد گفت«سلام» تکین گفت«عه سلام😃» ایلیا هم گفت«سلام» سارینا گفت«اولین درس سال» قیافه تکین و ایلیا😁 سارینا گفت«خب در بیارین کتاباتونو» کتاباشونو در آوردن سارینا گفت«خب فصل 7» تکین گفت«انواع اعداد» قیافه سارینا😐(با خنده😅) ایلیا گفت«بابا درس خون» تکین سمت ایلیا😝سارینا«بس کنید دیگه😅» یکم بعد کتابو گذاشت زمین گفت«اینو حل کنید ببینم» ایلیا گفت«میخوام ببینم بلدین یا نه» «اوکی» چند تا مسئله گفت حل کردن و بلد بودن رفت مباحث بعدی همینطور رفت تو اعداد اول و مرکب ایلیا گیر کرد. سارینا گفت«این که از همه شون ساده تره ببین اعدادی که بر عدد دیگه ای جز خودشون و یک بخش پذیرن اعداد مرکبن اعدادی که فقط بر یک و خودشون بخش پذیرن اعداد اولن» «اعداد مرکب بر اعداد اول بخش پذیرن» «نه حتما اول نیست هم ممکنه به عدد اول بخش پذیر باشه هم عدد مرکب مثلا 8 هم بر عدد اول 2 بخش پذیره هم بر عدد مرکب 4» تکین گفت«2 اوله؟» «آره. بهش نمیاد ولی اوله😅» «عجب» «2 تنها عدد اول زوجه بعد از دو همه اعداد اول فردن. یک هم نه اوله نه مرکبه» ایلیا گفت«پس چیه» «هیچی خونثاست. مثل صفر که نه مثبته نه منفی» تکین گفت«مثبت منفی چیه» «درسای سال بعده هر جا گفتن اعداد اولو خط بزن یا اعداد مرکبو خط بزن روی یک دوتا خط بزن رو بقیه اعداد یکی» تکین و ایلیا گفتن«اووکی» تکین گفت«چطوری بفهمیم عدد اوله یا مرکب» «اگه زوج باشه که مرکبه اگه فرد باشه اعداد اولو تا جایی مینویسیم که حاصل ضربشون در خودشون از اون عدد کوچیکتر باشه اگه بر هیچکدومشون بخش پذیر نبود یعنی اوله» «عجب چه جالب» ایلیا گفت«کی حوصله ضرب و تقسیم داره😒» سارینا گفت«هرکی بالای 15 میخواد» ایلیا هم خفه شد تکین هم آروم خندید😅
وسایلو جمع کردن و خداحافظی کردن و رفتن. سارینا رفت داخل فروشگاه و رفت یه بسته نون برداشت و رفت سمت صندوق و باز تو قفسه شامپو ها سوزانو دید😐😂رفت گفت«عه سلام😃» «چرا من هروقت تو رو میبینم تو قفسه شامپو هایی🤨😂» سوزان😁 سارینا«تنها اومدی» «آره» یه شامپو برداشت و گفت«او آره این خوبه» «عه آره اینو منم میزنم» «عه» «آره» «خب بریم دیگه» «بریم» رفتن خریداشونو حساب کردن و رفتن سارینا گفت«بیا خونه ما» «باشه بزار برم یه مامانم بگم» «باشه» رفتن دم در خونه سوزان اینا سوزان درو باز کرد رفت تو شامپو رو داد به ساتیا گفت«مامان من میرم خونه سارینا اینا» ساتیا شامپو رو گرفت و گفت«باشه» و رفتن سارینا درو باز کرد رفتن تو گفتن«سلام» سونیا گفت«سلام. سلام سوزان خوبی» «مرسی شما خوبی» سارینا نونا رو داد به سونیا و با سوزان رفتن شاهین اومد گفت«سلام دوست جون جونیا» «سلام😁» رفتن بالا ساشا از اتاقش اومد بیرون گفت«عه سلام» «سلام» رفتن داخل اتاق سارینا
سارینا و سوزان نشستن رو تخت سوزان گفت«خب چه خبر» «سلامتی» «امروز با تکین و ایلیا قرار داشتین» «چی خوندین» «ریاضی» «پیشرفت کردن» سارینا دستشو برد زیر تخت«تکین که خیلی پیشرفت کرده ایلیا هم بهتر شده چیپس میخوری» و یه چیپس بزرگ از زیر تخت آورد بیرون سوزان گفت«اووووو😉» چیپس و باز کرد و شروع کردن به خوردن یهو سارینا گفت«بزا برم ماست بیارم» رفت و با یه پیاله و سطل ماست اومد و نشستن پای کیف کردن
سوزان شب پیش سارینا موند. تخت سارینا دو نفره بود و راحت روش ولو شدن😂سوزان دراز کشیده بود رو تخت گفت«ما چقد خونه همدیگه موندیم» سارینا درحالی که داشت پتو و بالش میاورد گفت«خیلی!» بعد خندیدن😂پتو و بالشو انداخت رو سوزان سوزان انداختشون اونور و زل زد یه سقف😐😅بعد نگاه کرد به سارینا و باز خندیدن😂کلا این دوتا رو بزاری کنار هم دیگه نمیشه جمعشون کرد😂سارینا رفت چراغو خاموش کرد اومد خودشو انداخت رو تخت بعد شروع کردن ور ور کردن😐😂 (از درخت ور ور و خندیدن افتادن اینا😐😂) یکم بعد خوابیدن
خب دوستان این پارت هم تموم شد تا پارت بعد بای👋❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
من دارم فرشو گاز میزنم از خنده این چی بودد😂
😁😂