فلش بک به چند ماه قبل)
از عصبانیت گوشی رو پرت کرد توی دیوار
از دیدن تیتر خبر اعصابش کاملا بهم ریخته بود
(افشایی رابطهی جئون جونگکوک با مدل مشهور.....)(اهم یه توضیح بدم که مثلا این یه شایعهست که توی زمان مورد نظر داستان پخش شده مثل همین شایعههای الکی که همینجوریشم پشت اعضا هست و اینی که من توی داستان آوردم اصلا تا اونجایی که میدونم اتفاق نیوفتاده و این بخش رو فقط برای پیش بردن داستان اضافه کردم)
به سمت اتاق کار پدرش پا تند کرد و بدون در زدن وارد شد
"سلام دخترم
¥بابا من دیگه تحمل ندارم جئون جونگکوک باید برای من باشه
حالت چهرهی پدرش عوض شد
"دخترم تا الان هرکاری که خواستی برات انجام دادم اما این یکی در توانم نیست چندین بار هم راجب این مسئله باهم صحبت کردیم لطفا دیگه بحثش رو پیش نکش
با عصبانیت از اتاق پدرش بیرون زد
با خودش گفت:
برای من نمیشه وجود نداره من آنجلام(یادتونه که این دخترهی....چیز رو)
نیشخندی روی لبش اومد و راهی به ذهنش رسید
باید از برادر خوندش که اصلا هم رابطهی خوبی باهم نداشتن کمک میگرفت میدونست که لوکا برادرش مدت زیادیه که چشمش دنبال لیا دختر عموشونه شاید اگه توی راه رسیدن به هدفشون باهم همکاری میکردن به نتیجه میرسیدن
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
فوق العاده
مرسی بخاطر حمایتت آجی🥲💜
ادرس پیج ویسگونت رو میدی؟
moonchild_violet