ماجراهای امروزم تو مدرسه

امروز دوباره تو حیاط مدرسه گفتم ک*کش هر دوبارشم یکی از مسئولای مدرسه از پشتم دراومد :")))

ماجرام سرکلاس حساب(یه قسمت ریاضی)این بود که مشقای دوستمو نوشته بودم واسش(خودش دستش درد میکرد بعد ننوشته بود)بعد دسخطمو معلمم میشناسه دیه خلاصه که آره بدبخ شدین لو رفتیم🗿💔دوستمم جلو معلم کلی سوتی داد امروز :")

امروز امتحان املا داشتیم بعد بالای صفحه یه کادر بود نوشته بود داخل این کادر چیزی ننویسید...من و دوستمم کاری که تو تصویر مشاهده میکنیدو کردیم🗿البت دوستم نوشتی 《اوکی!》من 《نوشتم باشه!》

بعد آخرای کلاس حساب دیه مغزم نمیکشید اصلا معلمم داش یه چیزیو توضیح میداد من هیچی نفهمیدم، یه جوری نگا کردم فهمید نفهمیدم دوباره واسم توضیح داد، گف حالا فهمیدی؟گفتم آره. بعد سوالیو که داش توضیح میداد و منم همونطور که گفتم نفهمیدمو ازم پرسید :") منم کلمو کوبیدم به میز :")

بعد حالا سوتیایی که دوستم داد تو مدرسه(اسم دوستم فریماس): اتفاقای امروز سرکلاس حساب: معلممون:فریما خودت نوشتی دیگه؟🤨(مشقارو ک من نوشتم واسشو میگه) فریما:معلومه که خودم نوشتم🗿 معلممون:راست میگی دیه؟دستختت چه خوب شده🤨 فریما:زور زدم دستختم مث این شه🗿🤓(منو میگه) معلممون رو به کل کلاس:اگر بفهمم دوباره کسی از اینترنت کپی کرده یا از رو دوستش کپی کرده نوشته هااااا فریما:ملیسا داداش گ*ادیو گذاشتی کنار تکون میخوری🗿 معلممون:فریما معلم اینجا نشسته ها :|||| فریما:ز*ر میزنم🗿 معلممون: عهههههه -____- فریما:الکی میگم... معلممون:خوب نیس دختر اینقد ب.د ده.ن باشه هاااا من زیر لب:تازه کجاشو دیدی-

آره خلاصه که امروز ماجرا داشتیم، شاید مثلا اینجا میخونید خنده دار به نظر نیاد اما خب من امروز پ*ره شدم حقیقتا بس ک خندیدم تا تجربه نکنید نمیفهمید🗿💔