10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Dream انتشار: 3 سال پیش 15 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شاید قسمت های ۱۱ ۱۲ قسمت های پایانی فصل ۱ باشن
ادامه ی قسمت قبل از زبان غزل :مایکل:🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬مری:مایکلللللللللل نکن اِه سم:😭😭😭😭سوزان میپره رو مایکل و دهنش رو میگیره که مایکل خون آشامه رو ول میکنه و میگه ببخشید بچه ها مری میگه باشه ولی اون هیولا ی کجا رفت
از👅مری:میگم الیزابت کو یکدفعه مامانم دوباره جیغ زد و گفت روووووووووووح میگم وای نه اوه نه جونه من نهههههه😰😰😰😰😱😱😱😱بدو میریزیم پایین و بله الیزابت داره با آنا میجنگه و عروسکه هم داره میره سمته مامان بابامم داره با اون خو ن آ۰شاام میجنگه بابام داد میزنه:بچه ها نزارید بهتون دست بزنه خب میگم بچه ها شرمنده و تیرم رو در میارم بابام میگه مری تو چرا تیر داری😡میگم بابا ببخشید بعدا توضیح میدیم و یک تیر میزنم به اون خ وو نزنن ۹۴۵۷۵۷۵۳۳آشام
میخوره به پاش اون خوون آشا۰۰۰م میگه انگار خبر نداری😈بچه هات شکاره ارواح میکنن😈😈😈😈و😵😵بابام داد میزنه این لعنتی لولو خور خوره بود😡 مامانم هم با موهای به ریخته میاد
و میگه اون دو تا روحن😡😡😡😡آنا از اون لبخند هاش میزنه و ناپدید میشه
بابا و مامانم یک جوری نگاهمون میکنن انکار کرونا رو ما ساختیم به سوزان اینها اشاره میکنه و میگه شما این فکر رو انداختین تو سرشون😡😡😡میگم:مامان نه اون ها تقصیر ندارن ما بودیم😣مامان میگه مری،مایکل،سم!آخه چرا مایکل میگه مامان مامان:مایکل از تو انتظار نداشتم آخه چرا سم و مری رو جلوشون رو نگرفتین آخه شما بزرگترین مری:شما درک نمیکنید روح و هیولا واقعی هستن مامان:نهههههه واقعی نیستن مادره منم به اینها اعتقاد داشت و عمرش رو وقت اونها تلف کرد
یکدفعه الیزابت از گردنبندم میاد بیرون و میگه:خانم ونتورث و آقای ونتورث من نسل در نسل ماله خانواده ی ونتورث بودم و قبلا مادرتون من رو به شما داد و شما هم به دخترتون باور کنین دخترتون عالیی هست مامانم میگه تو و فوری گردنبند رو از گردنم در میاره و الیزابت بی اختیار میره داخل گردنبند و میگه:دیگه حق ندارید این دختر رو ببینید فهمیدین😡😡برید وسایل اضطراری تون رو جمع کنین از اینجا میریم همین الان و شما سه تا(الکساندر سوزان و هری)از خونه ی ما برید بیروووووون😡(مری:غزل این چه کاری بود😣غزل:ببخشید مری گلم مامان:این کیهههههههه مری توضیح بده😡غزل:آممم خودت درستش مری)سوزان اینها از خونه میرن بیرون و ما میریم بالا
از👅مری:پاهامون رو میکوبیم و میریم بالا باورم نمیشه مامان و بابا الیزابت رو ازمون گرفتن از زبان لیزا:گردنبندم رو میندازم دوره گردنم و میگم:الیزابت تویی نه؟همونی که دوست مادرم بود؟الیزابت میگه:بله با اجازتون بگم مایا(مادر بزرگه مری اینها)یکی از بهترین شکارچیان ارواح بود میگم:ببخشید ولی تو که دلیل مرگ مادرم رو نمیدونی(خیلی معذرت میخوام پارت بعد دلیل سکته ی مادربزرگ رو میگم)
چند سال قبل🕰از زبان مایا:مری دوباره از من برد میگم مری عزیزم میشه قرص های مامانی رو بیاری میگه باشه مامانی مایکل میگه منم میام و میرن آشپزخانه یک دفعه یک صدایی میاد برمیگردم و میگم الیزابت صدای چی بود الیزابت میاد بیرون و میگه نمیدونم...مواظب باش و یک روح اون چاقو رو میکنه تو سینم و دیگه هیچی ندیدم😰از زبان الیزابت:دیدم مایا افتاد میگم مایااااااا نهههههههههههههههههههههههههههههههه باید نوه هاش رو بیارم و جیغ میزنم و مری و مایکل میان و جیغ میزنن و من رو خدا رو شکر ندیدن بریم زمان حال⏰هنوز از زبان لیزا:الیزابت میگه تو میدونی چرا مرد میگم آره دکترش گفت اینها رو بهم بگه😭😭یکدفعه تام داد زد منم داد میزنم تااااام
از👅مایکل:داشتم وسایله اضطراری رو جمع میکردم که صدای داد و بیداد مامان و بابا اومد مری داد میزنه مامااااااااااان و فوری میره پایین و میبینیم کهههههههههههههههه
آنا الیزابت رو داره و مامان و باباهم بیهوش تو دستش و گفت داشتم بهتون هشدار میدادم که زود تر برید ولی گوش ندادیییییییید😈این میشه براتون درس عبرت میگیم نهههههههههههههههههههههههههههههههه مری میگه خواهش میکنم التماس میکنم اینکار رو نکن خواهش میکن نهههههه😭😭😭😭لطفا این کار رو نکننننننن😭😭😭😭😭😭(غزل نگو بخاطره نظرات مردنه جان من نگو غزل:بعدا به این نتیجه رسیدم چون مامان و بابات مثل مامان بابای منن دلم نیومد مرگ مامان بابام رو بنویسم مگرنه دوباره کابوس های مرگ خانوادم رو میدیدم ولی شاید کشتمشون😈مری: نههههههههههههه)خواهش میکنم اینکار رو نکن تا اومدیم بگیریمشون رفتن تو بعد تاریک و مری هم از گریه مرد و داد زد نهههههههههههههههههههههههههه نهههههههههههههههههههههههههههههههه نمیتونم من دیگه طاقت ندارم و چاقو رو برداشت میگم نه صبر کن مری میگه چرااا مامان و بابام مردن مادربزرگم رفته من برای هیچ کس مهم نیستم ناگهان سوزان میاد و میگه ما میتونیم بریم به بعد تاریک و اونها رو پس بگیریم ولی اول باید اون دروازه رو باز کنیم
مری میگه باشه🙂و چاقو رو میزاره سره جاش و میگه باید چیکار کنیم
کاتتتتتتتتتتتت🎞آنچه خواهید خواند🎥باید بریم دنبالشون ....سیلا نیسانولا.......زود باشید
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عید همه مبارک💜💙
آره عاشق مامانم❤
لطفا پارت بعدو بذار منتظرممممم😕
گزاشتم تو صف برسی