پارت جدید خدمت شما عزیزان
Ravi:لئوناردو درد بسیار زیادی رو احساس میکرد؛ آنقدری بود که شروع به داد و فریاد کرد.اما آپریل همانطور بهش زل زد، انگار میدانست که درمان چگونه اثر میکند.طولی نکشید که درد ناگهان از بین رفت و پسرک احساس آزادی میکرد. آپریل پتو رو روی سر لئوناردو کشید و اجازه داد تا دارو اثر خودش نشون دهد. مدتی گذشت و آپریل همچنان منتظر بود که ناگهان چشمش به دستی که از پتو میومد بیرون افتاد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
واااای ممنونم ♥️♥️♥️که پارت رو گذاشتی حالا لطفا پارت بعد🥺🥺🥺🥺🥺من عاشق این داستانت هستم 💜💜💜پارتتتتتتت بعدددد لطفااااا خیلی هیجان دارم بفهمم آخرش چی میشه 😭😭😭
باشه باشه چشم باید روی اون یکی هم تمرکز کنم^-^
نهههه رو این تمرکز کن 😟😫😫😫
نمیشه آخه قول دادم
باششش🥲♥️
اونم میدم نگران نباش
❤️❤️❤️🥲
شروع جدید رو خیلی بد ولش کردی نفهمیدیم دانی زن****ده شد مرد****ه شد لئو زند***ست میا چش شد مایکی کجاست راف چشه کلا... هعی مخم داغ کرد
نیگران نباش به اونم میرسیم:]
عالیییییی میشه لطفا یه نیمچه پارت از شروع جدید بزاری؟ تروخدااااا به حرمت دست شکسته من:>
چشم براش فکری میکنم:›