عکاس خوشانس 💞 پارت 5(کوک)

(پس از چند وقت بازگشتممم🗿✊🏻 خب زیاد زر نمیزنم بریم پارت اخر رو بزاریم یوهو) از زبان ا.ت: صبحونه خوردیم... بقیه رفتن تو هال (فراموشی گرفتم..هال درستهه؟؟؟؟:|) منم میز رو جم کردم و ظرف هارو شستم (چند مین بعد) کارم تو آشپزخونه تموم شد و رفتم پیش بقیه نشستم سکوت همه جارو گرفته بود که جونگ کوک سکوت رو شکست:/ کوک: الان که جمعمون پره و هوا خوبه چطوره بریم شهربازی؟؟ ا.ت:عرررر خیلی وقت بود نرفتم وقت بگذرونم کوک متعجب به ا.ت نگه کرد:چرا؟ ا.ت:(سرخ شدن*) عااا مهم نی:> کوک: اوکی.... خب بریم حاضر شیم همه: اوکی

(خوب به این لباس نگاه کنید چون لباس ا.ته🗿) ا.ت: جونگ کوک گفت بریم حاظر شیم.. رفتم تو اتاق یه لباس سفید با طرح قلب و شلوار گشاد تو کمد دیدم:>>> برداشتم و میخواستم لباسم رو دربیارم که بپوشم یکی اومد چشمام بستم و جیغ خفه زدم (نمد چرا) لای چشمم رو باز کردم یواشکی نگاه کردم ببینم کیه.. جونگ کوک بوددد ا.ت: تو اتاق من چیکار میکنییی‌ (با عصبانیت ) کوک: عااا... ببخشیدددد اومدم ازت بپرسم لباس داری بدی بهم؟ ا.ت: عا..تو کمدم نگاه میکنم بت میگم حالا بیروووووننن کوک: باشههه (یچی بگم ا.ت هنو لباسش رو کامل در نیاورده بود منحرفا) ا.ت: ایش حالا که رفت بیرون از اتاق لباسم رو بپوشم. لباسم رو پوشیدم و میخواستم از اتاق بیام بیرون که یادم اومد کوکی لباس میخواست رفتم در کمد رو باز کردم یه لباس دارک مردونه پیدا کردم برش داشتم و از اتاق اومدم بیرون کوک رو صدا زدم که بیاد لباسش عوض کنه لباس کوک اسلاید بعد

(اهم از لباس دارک پشیمون شدم این یکی بهتره) از زبان کوک: رفته بودم از ا.ت بپرسم دوباره لباس داره بم بده یا نه رفتم تو اتاق ا.ت رو دیدم که میخواست لباسش رو عوض کنه فهمید اومدم تو و یه جیغ خفه و کوتاه کرد یکم خجالت زده شدم ا.ت یواشکی بم نگا کرد ا.ت: تو اتاق من چیکار میکنییی کوک: عااا... ببخشید اومدم ازت بپرسم لباس داری بدی بهم؟ ا.ت: عااا..تو کمدم نگاه میکنم بت میگم حالا بیرووووننن کوک:باشهههه از اتاق بیرون اومدم و تو هال نشستم منتظر ا.ت بودم که کای و میا از اتاقشون اومدن بیرون بعد اومدن نشستن (چند مین بعد)ا.ت هم اومد بیرون و بم گفت برم لباسم رو عوض کنم رفتم تو اتاق رو تخت یه لباس پسرونه بود برش داشتم و پوشیدم(تادا اینم پارت پنجم اگ حمایت کنید پارت بعدی رو میزارم🗿🤌)

حیحی حمایت😐🪓