میراکلس پارت ۲

داشتیم میرسیدیم به مدرسه که دستش بالاخره دستم بهش رسید و دستش رو گرفتم و گفتم : این بار من بردم سه چهار به نفع من - ای بترکی آدری یکم اروم تر میدوییدی دیگه اصلا من از تو کوچیک ترم تو سرعتت از من بیشتره - الکی دلیل خرکی نیار که خر بشم امتیازم رو بهت ببخشم خواست جواب بده که زنگ خورد سریع دوییدیم تو مدرسه نینو رو دیدم که سر کلاس منتظرم بود و همین طور آلیا که سر کلاس مری منتظرش بود ( مری تو اون یکی داستان میگی مرینت اینجا میگی مری یه چند وقت دیگه هم از کل اسم این بدبخت حتما یه "م"باقی میمونه نه آدرین : تو مگه نرفته بودی دنبال وجی من: چرا ولی به این نتیجه رسیدم که خودش میاد تازه نقش به خصوصیم اینجا نداشت منو حرص میداد که تو انجامش میدی )

منو نینو از اونا بزرگتر بودیم واسه همین کلاسامون فرق داشت ولی با این حال یه اکیپ بودیم رفتم سر کلاس و معلم اومد و شروع به درس دادن کرد ولی من حواسم به اون حسی بود که وقتی دست مری رو گرفتم بهم دست داد اون حس (عزیزان آدرینتی خوشحال نباشین چون این الان زیاد فکر میکنه قندش میوفته به هیچ نتیجه ایم نمیرسه شما دلتون رو به این بی بخار خوش نکنین ) نمیدونم اون چه حسی بود ( بفرما) بیخیال شدم و حواسم رو به درس دادم ۳۱ اوکتبر ۲۰۱۴ داشتیم با آلیا و مرینت حرف میزدیم که نینو اومد و گفت : بچه ها خبر دارین پارتی گرفتن واسه هالووین ( چه غلتا تو این سن پارتی آها راستی بچه ها واسه اونایی که نمیدونن ۳۱ اوکتبر هالووین تو داستان ما میشه امروز )

مرینت : من شاید نیام آلیا: اون وقت چرا مرینت : خب لباس ندارم آلیا : عیب نداره من بهت لباس میدم بیا خونه ما کار های گریمم باهم بکنیم بعدم از همونجا میریم پارتی مرینت : باشه پس بعد مدرسه میام خونه شما آدری میشه به مامان بگی - باشه ****************** اوف بالاخره زنگ خورد تو راه به لباس پارتیم فکر کردم به این فکر کردم که نقاب بزنم مرینت منو برادر خودش میدونست ولی میخواستم ببینم اگه یه غریبه باشم چه حسی داره چون الان دیگه میدونم بهش چه حسی دارم اون حس...

خب گایز اینم پارت جدید دلم طاقت نیاورد گفتم شاید دلتون بخواد پارت بعدی رو بخونین بای