جاسوس نامحسوس (پارت2)

خاله خیلی تند شروع به رانندگی کرد و استرس هم انگار داشت. ا/ت: خاله نمیخوای چیزی بگی داریم کجا میریم؟ خاله: اصلا از الان به بعد شوخی قرار نیست داشته باشیم. یادتونه یه فیلمی که اسمش کودکان جاسوس بود؟ باید بگم شرکت OSS (او اس اس) واقعیه و همه ی خاندانمون اونجا کار میکنن. درسته همه ایرانی هستیم و اونجا تو آمریکا ولی اونجا از همه کشورا هست. اونجا خیلی بزرگه. (بچه ها شرکت او اس اس رو واقعا از یه فیلم برداشتم که گفتم دیگه از کودکان جاسوس برداشتم ولی اینکه بزرگه و اینا رو از خودم در اووردم و بقیشم همینطور.)

(ادامه ی حرف خاله) ولی الان دشماش خیلی بیشتر شده و کسایی که تو این کار خوب باشن و بدرد بخور و اینا دیگه نیست! چون همشو شرکت مخالف ما گرفتن و کارمند اونا شدن. شرکت YPG. (وای پی جی) ما تا الان سعی کردیم از کار بندازیمشون ولی اصلا نمیشه.😕 ما قوانینی داریم که به بچه ها و افراد فقیر کاری نداریم و صدمه ای به کسی نمیزنیم. ولی وای پی جی نه تنها همه چیو سرقت میکنه تازه بیشتر افراد رو هم حتی میکشه! الان من شمارو به سریع ترین راه ممکن باید اونجا بروسونم تا برای یه پروژه ی خیلیییی مهم آمادتون کنیم. البته تا الان شاید یادتون نباشه اما کامل آماده اید. فقط باید یه یادآوری کنیم. بعد یهو دیدیم جلوی فرودگاهیم! به این راحتی از ایران میخوایم خارج شیم! خاله: بدویید پیاده شید. پیاده شدیم. پریسا: مامان به این راحتی چجوری میخوایم از ایران بریم! خاله: بیاید؛ شرکت هواپیما فرستاده و نیازی به ویزا و اینا نداریم.

خلاصه یه هواپیما بود که فقط ما بودیم. البته هواپیما نبود جت بود.😂😂😂 خیلی سریع حرکت میکرد و تو راه خاله کلی توضیح داد درمورد اونجا. پریسا خیلی به هک کردن علاقه داشت و توش خوب بود ولی استفاده نمیکرد. قرار بود اون به عنوان هکر اونجا استخدام شه ولی من معلوم نبود. بعد حدود یک یا دو ساعت رسیدیم آمریکا. wow! از اون چیزی که فکر میکردمم بزرگ تر و خوشگل تر بود. بعد از پیاده شدن صورتامونو پوشوندیم و دنبال خاله رفتیم. یه جای عجیب بود و خالی نزدیک یه فواره بود. خاله دقیقا نفهمیدم چیکار کرد که فواره کنار رفت و پله ظاهر شد و بعد رفتن تو دوباره فواره سر جاش برگشت.

چیزی که بعد پایین رفتن از پله ها دیدم باور نمیکردم! خیلی بزرگ بود! یهو یه خانم تقریبا مسنی اومد و همه ی کسایی که بودن به استقبال از ما و احترام به اون خانم مسن پشتش سیخ وایسادن. فکر میکردم انگلیسی صحبت کنن. اما فارسی صحبت کرد! خانم مسن: سلام. خوش اومدین پریسا و ا/ت. و یکمی حرف زد و معرفی کرد و فهمیدیم که اینجا کلا باید تغییر کنیم و فردا باید بریم سر ماموریت و من و پریسا فقط. قرار شد تا شب ما یکمی تمرین کنیم و بعد ماموریتو برامون توضیح میدن. کلی مدارک تغلبی برامون درست کردن و شناسنامه ی جعلی و همه چیز جعلی. برای اینکه هویتمو لو نره این کارو میکردن. *شب. شب شده و ما تو اتاقی بودیم که فعلا بهمون دادن. *در اتاق رو زدن. تق تق (زرشک با این تقلید صدای در زدنم) درو باز کردم. اون فرد: خانم ا/ت مدارک جعلی شما و خانم پریسا. بفرمایید. از دستش گرفتم و تشکر کردم داشتم درو میبستم که باز گفت: عه ببخشید یادم رفت یچیزی رو بگم. تا چند دقیقه ی دیگه یک فردی میاد که براتون ماموریت رو توضیح بده. ا/ت: باشه ممنون. و ایندفعه درو سریع بستم.

ا/ت: پری شنیدی چی گفت که؟ پریسا: آره. ا/ت: اینم مدارکه. بگیرش. از هم مدارک و جدا کردیم و هرکی برای خودش و برداشت. *چند دقیقه بعد. صدای در اومد و بلافاصله یه نفر اومد تو. این دفعه یه خانم حدود 30 ساله بود. خانم: سلام خانما خوش اومدین. اول بگم این جزو حساس ترین پروژه هاست و برای نابود دشمنمون و اگر توش شکست بخوریم کامل ما از بین میریم. مطمئنم تا الان اجازه ی تحقیق در مورد کره و یا کره ایارو نداشتین و دلیلشم همینه. دشمن ما کره ایه البته کره شمالی ولی ما با بقیه مشکلی نداریم. الان قراره به کره جنوبی آسیب بزنه و با موسیقیشون شروع میکنه. مطمئنم شماهم به قوانین گوش نمیدید و مطمئنم این گروهو میشناسین. گروه بی تی اس. ماموریت شما همینه!

شما این گروهو زیر نظر میگیرد پریسا تو مسئول هکی و با ا/ت مجبوری بری و ا/ت تو باید شخصا وارد عمل شی و اونارو دنبال کنی و زیر نطر داشته باشی. ضمنا زیاد جلب توجه نباید بکنی. فردا صبح زود پرواز دارین و یادتون باشه که شما تو موارکتون دو رگه و ایران و کره هستید شاید واقعا نباشید و فقط ایرانی باشی ولی نباید هویتتون لو بره. ضمناتو خیلی خوشگلی و برای این کار مناسب تره. پس آماده باشید. من و پریسا هنوز تو شوک بودیم. همین دیشب بود که پریسا کلی درموردشون حرف زد و الان ما باید یجورایی ازشون محافظت کنیم!؟

*مرحومه پرنیا از بس نوشت اونم با زبون روزه جان باخت. تروخدا حمایت کنید که یکمی خستگیم در بره الان مخم و دستم پوکیددددد. فعلا تا پارت بعد خدافظ