صدای موج دریا🌊پارت هفتم💙

خب گایز اینم از پارت ۷ تمام تلاشمو میکنم پارت ۸ رو امشب بنویسم ولی خب کرمانشاه ساعت ۱۰ و ۱۷ دقیقه زلزله اومد احتمالا امشب من تو هال طبقه پایین خونمون میخوابم اگه نه که حتما مینویسم عیدتون هم برای بار هزارم مبارک من کلا قراره تا ۱۳ روز فقط عیدو تبریک بگم😂 خب بریم سراغ داستان آتیییییش❤️‍🔥

(سه ماه بعد) (از زبون لیا) ۳ ماه پیش توی همچین روزی من به یه جزیره‌ی دور افتاده رفتم که ای کاش نمیرفتم اون روز توی فن ساین وقتی جونگکوک هیچی یادش نیومد صدای شکستن قلبم رو شنیدم فک کنم واقعا دلم رو باخته بودم ولی هنوز مطمئن نیستم هفته بعدش با باران تماس گرفتم و همه چیز رو بهش گفتم اولش باور نکرد ولی بعد باورش شد من کره موندم باران هم اومد پیشم توی شرکت و آزمایشگاه کار زیادی نبود برای همین توی این ۳ ماه سرکار نرفتم به خانواده گفتم که میخوام استراحت کنم هرشب کابوس میبینم کابوس اون شبی که جزیره داشت نابود میشد

امروز ساعت ۶ عصر موفق شدم بخوابم که دوباره خواب همون شبی رو دیدم که کلبه داشت نابود میشد بیدار شدم ساعت ۱۲ شب بود تصمیم گرفتم بزنم بیرون لباسم رو عوض کردم(👆) *جایی میری؟ +میرم قدم بزنم *ساعتو دیدی؟ +منطقه امنه

هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و آهنگ همیشگی رو پلی کردم Still with you همیشه گوشش میدم رفتم و توی یه کافه نشستم و یه قهوه سفارش دادم مثل همیشه سرم رو روی میز گذاشته بودم هندزفری رو یه لحظه درآوردم تلویزیون کافه روشن بود داشت اخبار میگفت یه لحظه مجری یه چیزی گفت که دلم ریخت

مجری اخبار : به خبری که هم‌اکنون به دستم رسید توجه کنید جئون جونگکوک عضو بوی بند بی تی اس عصر امروز بر اثر برخورد تیر با قفسه سینه اش توسط یکی از ساسنگ فن های او در کما است این خبر را کمپانی بیگ هیت و اعضا بی تی اس نیز تایید کرده اند با آرزوی سلامتی برای سلامتی او باورم نمیشه! یه لحظه دنیا دور سرم چرخید باورم نمیشه جونگکوک.......چرا چرا چرا با سرعت از کافه زدم بیرون -خانوم قهوتون +خیلی ممنونم نمی‌خورم میتونم بگم قشنگ ۲۰۰ متر رو همینطوری بدون مقصد دویدم خیابونا کامل خلوت بودن گریه میکردم فقط یه کار میتونستم انجام بدم کلارا یکی از صمیمی ترین دوستامه توی آمریکا باهاش دوست شدم پدر آمریکایی و مادرش کره‌ای از بهترین پزشکای بهترین بیمارستان های کره‌ست جونگکوک هم به احتمال زیاد اونجاست کلارا و باران تنها کسایی هستن که قضیه جزیره و همه چیز رو براشون تعریف کردم امروز صبح هم باهم حرف زدیم گفت امشب شیفته در نتیجه الان بیمارستانه

(علامت کلارا €) +الو کلارا €سلام لیا جون خوبی +سلام مرسی کلارا یه خواهشی ازت دارم €جونم +اول بگو جونگکوک اونجاست؟ €تو از کجا میدونی؟ +حالش چطوره؟ اصلا بگو پزشکش کیه €پزشکش که خودمم حالش.......خوبه نگران نباش +داری دروغ میگی حالش خوب نیست €میگم خوبه +آدمی که تو کماست حالش خوبه؟ من دارم میام اونجا €اینجا واسه چی +نگرانشم €هرکسی جز تو بود نمیزاشتم ولی.....لیا زودتر بیا که برسی خودشو ببینی +منظ..منظورت چیه؟ €متاسفم +چی رو متاسفیییییی......(از الان این نقطه ها یعنی گریه) €لیا نمیتونم بهت نگم درصد هوشیاریش‌ زیر پنجه حدودا ۳ و ۴ این اصلا خوب نیست تقریبا دکترا ازش قطع امید کردن حالا گفتن تا فردا صبر کنیم ببینیم که چی میشه اصلا ۱ هفته طلایی رو دووم میاره یا نه +....... €لیا سعی کن آروم باشی +چند دقیقه دیگه اونجام‌‌

با تموم سرعت تا خونه دویدم سریع در رو باز کردم رفتم سوئیچ رو آوردم *کجا +کار دارم *خبر رو شنیدی مگه نه +.....‌‌‌‌.. *میخوای باهات بیام؟ +نه تنهایی راحت ترم ‌ به سمت ماشین رفتم و با تمام سرعت گاز دادم ماشین رو توی حیاط بیمارستان پارک کردم کلارا هماهنگ کرده بود مشکلی برای ورود نداشتم چونکه هم خودم هم پدرم هم کلارا توی بیمارستان سهام داشتیم از در پشتی وارد شدم آرمی ها بیرون بیمارستان تجمع کرده بودن €اومدی؟ +جونگکوک کجاست؟ €اول اینکه آروم باش بعد بیا توی اتاقم بعد میبرمت پیش جونگکوک +خیلی خب رفتم توی اتاق کلارا €بشین +خیلی خب €ببین لیا خودت خب میدونی راجب وضعیتش از ما کاری برنمیاد باید فقط امیدوار بود ولی یا چیزی هست که من باید بهت بگم +چی؟ €ببین گلوله رو ما درآوردیم فرستادیمش‌ آزمایشگاه و مثل اینکه گلوله معمولی نیست انگاری به یه ماده خاص آعشته شده بود چونکه مثل یه زهر عمل کرد ما نتونستیم تشخیص بیدیم چی بوده فک کنم تو هم باید یه نگاهی بهش بندازی +حتما €و درمورد ملاقات توضیح بدم ما اعضا رو فرستادیم یه طبقه دیگه چونکه خب نظم بیمارستان بهم می‌خورد بالاخره بیمار های دیگه‌ای هم اینجا هستن تو باید دقیقا مثل پزشک ها لباس بپوشی من از در مخصوص میبرمت داخل +مرسی واقعا نمیدونم چطوری برات جبران کنم €من که میدونم تو دردت چیه دختر +چیه €قلبت گیره +چرت نگو €تو راست میگی بیا بریم یه دست لباس بهت بدم +بریم

لباسمو عوض کردم‌ و ماسک زدم شاید لیا راست میگه نمیدونم داشتیم میرفتیم که یه دکتر مزاحم سر راهمون ضاهر شد میشناسمش دختر عمومه🙄 یه ع‌و‌ض‌ی به تمام معناست (علامت همین دختر عمو فلان فلان شده‌ی لیا آنجلا خانوم¥) ¥شما اینجا چیکار میکنین +باز این اومد €تو خودت اینجا چیکار میکنی ¥به تو چه +ایشون رئیس بیمارستانن ¥تو چیکاره‌ای اونوقت؟ +صاحب ۱ پنجم بیمارستان اصلا وایسا ببینم خانوم دکتر قلابی تو اینجا چیکار میکنی؟ ¥اومدم به جونگکوک سر بزنم +اونوقت تو چیکارشی؟ ¥عششششق زندگیش +خوشبختم منم آنجلینا جولی هستم بروووو بابا €خانوم آنجلا اعضا گفتن که جونگکوک دختری توی زندگیش نداره امکان داره ساسنگ فن ها با عنوان عششششششق زندگیش بیان ما اجازه نداریم راهشون بدیم بفرما بفرما وقت ما هم نگیر ¥اصلا لیا چرا باید بره من نرم؟ €بخشی از کار به ایشون مربوط میشه ¥اونوقت چیییی +اینش به تو مربوط نیست‌ ‌ آنجلا رفت بالاخره €اینجاست هیچکس نمیاد اینجا دوربین ها هم فقط من چک میکنم همه چیز رو بهش بگو میشنوه ولی نمیتونه جواب بده من تنهاتون میزارم +واقعا ازت ممنونم اگه تو نبودی چیکار میکردم €الان که هستم لذتشو ببر