6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜Romi انتشار: 2 سال پیش 366 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از پارت جدید دقت کردین جدیدا خیلی زود به زود پارت میزارم؟
آها اینم بگم پارت ۷ رو تا نصفه نوشتم تمام تلاشم رو میکنم امسال تمومش کنم😂خب طبق معمول بریم داستانو بخونیم آتییییییش😂❤️🔥
(روز کنسرت ساعت ۱۲ ظهر)
باورم نمیشه ایقدر خوابیدم کی میتونه ۱۸ ساعت بخوابههههه و باز هم خوابش بیاد؟ با لگد ملحافه رو پرت کردم و بلند شدم رفتم جلو آینه قیافم شبیه بيسکوئيت مادر له شده توی شیر بود😐 نه اینجوری نمیشه رفت کنسرت(فن ساین فرداست) رفتم و دست و صورتم رو شستم قشنگ ۱ ساعت کامل تو حموم کنسرت برگزار کردم و اومدم بیرون قبل از اینکه موهامو خشک کنم زنگ زدم و پیتزا سفارش دادم بعد رفتم سراغ موهام کامل که خشک شد یه دور شونه برقی هم کشیدم محض اطمینان پیتزا رو خوردم و در کمال ناباوری ساعت ۳ و نیم ظهر بود کم کم آماده شدم چونکه ۴ ۴ و نیم دیگه باید میرفتم رفتم یه آرایش ملایم کردم و یه لباس خنک پوشیدم هوا به شدت گرم بود(استایل لیا👆)
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم راستش توی کنسرت مننمیتونستم با جونگکوک حرف بزنم که باید توی فن ساین میدیدمش کنسرت برای شادی دل خودم بود ماشین رو پارک کردم و وارد شدم خلاصه که با تهیه خوراکی و اینجور چیزا رفتم و روی صندلی مخصوص خودم نشستم من ردیف اول بودم
کنسرت شروع شد وسطای کنسرت جونگکوک یه لحظه اومد نزدیک ما من نه جیغ میزدم نه چیزی میگفتم فقط با لبخند بهش نگاه میکردم فک کنم منو دید چند ثانیه بهم زل زد بعد نگاهشو دزدید چرا؟ یعنی منو شناخت؟ نمیدونم نمیتونم تا فردا صبر کنم کنسرت که تموم شد رفتم خونه تا ساعت ۴ صبح فقط داشتم فکر میکردم که میخوام چیکار کنم؟ چی بهش بگم؟ اگه منو شناخت چی؟ اگه نشناخت چی؟ اصلا چه لزومی داشت که من تا اینجا بیام؟ خداروشکر که حالش خوبه امروز توی کنسرت خیلی سرحال بود یعنی امکان داره.....نه ولش کن تصمیم گرفتم یکم بخوابم(عکس بالا جونگکوکیه که به لیا یعنی شما دوست عزیز زل زده)
بیدار که شدم ساعت ۶ صبح بود نه انگار واقعا من خوابم مشکل داره فن ساین ساعت ۱۰ صبح بود من میتونستم حداقل تا ۸ بخوابم ولی شده دیگه بلند شدم اصلا حوصله هیچی نداشتم واقعا داشتم دیوونه میشدم فکر و خیال دیوونم کرده بود لباسم رو عوض کردم(👆) و هدیه های کوچیکی که برای اعضا آماده کرده بودم رو با خودم برداشتم پیاده راه افتادم تصمیم گرفتم تا ساعت ۱۰ صبح آروم پیاده روی کنم سر راه یه قهوه گرفتم سئول واقعا صبحگاهش قشنگه بیخود نیست که بهش میگن سرزمین صبح آرام
بالاخره زمان ملاقات با اعضا رسید جونگکوک اون آخر بود با همشون حرف زدم و وقتی به جونگکوک رسیدم استرس تمام وجودم رو فرا گرفت ×سلام آرمی +اووو سلام ×اووو تو چقدر قیافت آشناست بزااااار آها فهمیدم........تو همون دختری هستی که دیروز توی کنسرت دیدم درسته؟ پس نشناخت +آ...آره درسته ×خب اهل کجایی و اینکه اسمت چیه؟ +من لیا هستم و ایرانیم ×از ملاقات باهات خوشحال شدم باهم حرف زدیم و بهش هدیه رو دادم ولی نمیتونم بگم خوشحالم منو نشناخت ای کاش منم همه چیز رو فراموش میکردم.......
(از زبون جونگکوک)
این چند وقته نمیدونم چه مرگمه ۳۰ام وقتی از خواب بیدار شدم در حد مرگ سردرد داشتم اعضا کلی نگرانم بودن دیروز هم توی کنسرت یه دختر رو دیدم که قیافش آشنا بود ناخودآگاه نگاهم توی کنسرت رفت سمتش وقتی نگاهش کردم احساس سرگیجه داشتم امروز هم توی فنساین دیدمش نمیدونم خیلی برام آشناست این ماجرا به کنار چندوقته حس میکنم یه نفر همش دنبالمه اون کیه؟ نمیدونم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
عالی بودددددد 👌😘
ولی خدایی برای هرچی عکس داری چجوری میشه ؟ (حتی با چشم تو چشم شدن جانگکوک )😐😂
مرسییی❤
والااا پینترست دیگه منو فوش میده اینقدر که زیر و روش کردم😂💔
اره خدایی پینترست برا هرچی یه ایده و عکس داره 😂
آره منم کلا توش پلاسم😐
پارت جدید نمیزاری ؟😁🤗
فردا مینویسم انشاالله
عالی بوددددد💜💜💜
مرسیییی❤️🔥