10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Raponzel انتشار: 2 سال پیش 77 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دوستان،عزیزان...هرچی بگین حق دارین من سخنی ندارم فحشم آزاده:)..جدا از اینا اومدم تو تستچی دیدم عهه چه تغییری😂این اینا که رفتن زندان بعد چند سال میان میگن عهه شهرا چقدر عوض شده
💮از زبان نویسنده💮
اما بهترین دکتر داشت عملش میکرد و این نور امید کوچیکی بود برای سه نفری که پشت اتاق عمل نگران بودن(دقت کردین هروقت از زبان نویسندس یه بلایی سر این ارمان بیچاره میاد:|)
💮از زبان میترا💮
👑چندساعت بعد👑
انقدر گریه کردم دیگه چشام خشک شده پس چرا خبری نیست ده ساعته اینجا نشستم دارم سکته میکنم اگه طوریش بشه من چیکار کنم خدایا من اول صبح یه چی گفتم تو چرا گوش کردی اون به کنار این قضیه خاله رو چه جوری میخواد حذم کنه سکته نکنه صلوات اخه این چه گیر تو گیری بود همچی توهم توهم شد تو توهمات خودم سیر میکردم که بلاخره دکتره اومد بیرون اینقدر نشسته بودم پاهام خشک شده بود یعنی تا رفتم پیش دکتره نابود شدم
آردین:چیشد دکتر.
دکتر:خداروشکر عملش به خوبی پیشرفت ولی باید امیدتون به خدا باشه.
آیلین:خب اون ولیش چرا مگه چیشده.
دکتر:ضربه ای که بهشون وارد شده شدیده ما تلاشمونو کردیم ولی ممکنه بخاطر این تصادف دچار علائمی بشه.
بعدم سری محل و ترک کرد علائم؟چه علائمی!؟یعنی چی ده ساعته بالای سرش بوده الان اومده میگه علائم داره؟اون مدرکت بخوره تو سرت(دکتر مردمو چیکار داری دکتر به این خوبی از مرگ نجاتش داده عوض تشکرشه دکترای عزیز این سیماش قاطی کرده به دل نگیرید)اون علائمارو من کجای دلم بزارم الان اون علائماش چی هستن اصلا قلبم درد میکنه😑خدایا لاقن دونه دونه این بلاهارو نازل میکردی همش باهم چه جوری حذم کنم؟به کدامین گناه؟
👑چندروز بعد👑
نشسته ام به آرمان نگاه میکنم او خوابیده است دکتر از کدام سو میاید و برگه ترخیص را میدهد؟..مغزم گیرینپاج کرده😧دیگه همون یه ذره کاراییم نداره باید بکنم بندازمش دور
مغز:برو خودتو بنداز دور.
من:اره..خودمم باید بندازم دور.
مغز:..الان مثلا فاز دپ گرفتی؟...قلللللب.
قلب:😭هاااا.
مغز:..مارو باش باکیا افتادیم تو یه بدن.
قلب:ولم کنین بزارین به درد خودم بمیرم😢.
مغز:تو مردی به درک من یه قلب دیگه از کجا بیارم.
من:بسه برین پی کارتون.
مغز:از خداتم باشه چندش😒.
ارمان:کجایی(لبخند دختروکش).
من:هیچی...تو مگه خواب نبودی.
ارمان:چرا.
من:دروغگو.
آرمان:دلت میاد به من میگی دروغ گو؟
من:..آره چرا که نه😌😛.
آرمان:(لبخند بیجان:").
من:حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
آرمان:بخوام حساب کنم نزدیک342بار پرسیدی.
من:خب نگرانتم دیگه اصلا از خداتم باشه.
ارمان:خیلی خب من تسلیم.
آردین:سلااااام من اومدم.
من:بیمارستانو با تویله اشتباه گرفتی؟
آیلین:این عقل نداره ولش کن.
آردین:...😐وات؟
من:منابع انرژی..بیمارستانه ها.
آیلین:اخه مادر مظلوم تر از منم هست؟
آردین:😂مظلوم!!؟؟دست شیطانو بستی کردی بنده خودت.
آیلین:جاجین کیجا😒(معنیش همون خیلی رو مخی خودمونه فقط به زبان کره ای😐)
آردین:مامان چندبار گفتم اینو کلاس نفرست به من فحش میده.
من:فحش نداد که.
اردین:...بابا من نمیفهمم چی میگه.
ارمان:خب توم برو یاد بگیر.
آردین:حسش نیست.
من:الشفا.
آرش:سلام بر کسخلان عمو و زوج خوشبخت.
ایلین:عمووو.
ارش:بله.
ایلین:اخه مگه من کسخلم.
ارش:آره.
اردین:😂😂دمتگرم عمو بزن قدش.
ارش:خودتم کسخلی.
من:😂.
اردین:😐چرا اینجا همه تون علیه منین.
کیمیا:من طرف توم.
اردین:بهههه عمه خودممم.
کیمیا:سلام ملیکم.
اردین:علیکم السلام.
برکه:چندشا.
آردین:حصود هرگز نیاسود.
برکه:هه منو حصودی؟جزء محالاته.
آردین:اوهوم تو خوبی فقط.
برکه:من نوه ارشدم حد خودتو بدون.
آردین:یه2-3سال بزرگتری دیگه.
برکه:3سال ازت بزرگترم این خودش خیلیه.
آردین:راستی عمه جان گفتی سرکه بگیر گرفتم.
ارش:سرکه چرا.
آردین:برای اینکه اینو ترشی بندازه.
آیلین:(بزور داره جلوی خندشو میگیره).
برکه:..جواب ابلهان خاموشیست.
بعدم روشو کرد اومد طرف ارمان ایلینم دیگه خودشو نتونست کنترل کنه زد زیر خنده
برکه:دایی خوبی.
ارمان:من بخوام این خوبی و از دیکشنری ایران ور دارم باید کیو ببینم.
برکه:خب ورش داری من دیگه نمیتونم به کسی ارتباط برقرار کنم که.
ارمان:چرا نمیتونی بیا خودم یادت میدم.
برکه:یاد بده.
ارمان:سلام.
برکه:سلام.
ارمان:چیکارا میکنی.
برکه:....راست میگیا.
آرمان:😎پس چی همه که مثل مادرو پدر تو پخمه نیستن.
ارش:😐چرا اتفاقا یکیشو پهن کردیم رو تخت خشک شه.
من:به منم توجه کنین بی توجه ها.
کیمیا:توجه توجه توجه توجه.
من:انقدر بامزه ای چرا تو گینس ثبتت نکردن.
آرمان:اینارو ولش کنین من الان5روزه اینجام..نمیخوایم بریم خونه؟
کیمیا:چه عجله ایه حالا.
آرمان:بابا خسته شدم.
من:به امید حق اله باطل فردا میتونی مرخص شی.
آرمان:تا فردا باید جنازمو ببرین.
آرش:مشکلی نیست اونم میشه برد خونه.
کیمیا:ارشش!
ارش:حقیقت همیشه تلخه عیالم.
کیمیا:...اون یه زر"ی زد حالا.
آرمان:بامنی!؟
کیمیا:😈.
ارمان:حیف...شانس آوردی.
کیمیا:هیچ نمیتوانی بکنی.
من:خداوکیلی بعد اندی سال فقط من عاقل تر شدم نه؟شما سه تا همون کسخلایی هستین که بودین.
اردین؛برکه؛آیلین:😂😂😂.
💮از زبان میترا💮
ارمان:بهم برخورد.
آرش:...عیال..اینجا دیگه جای ما نیست.
من:یادته اون روز ارش خان به من چیگفتی؟
ارش:کدوم روز.
من:همون روز که ایلین و اردین به دنیا اومدن گفتین بس کنین این کاراو فلان؟..الان خودت که بدتری.
ارش:عقده ای؛ارمان زنت چقدر عقده ایه.
من:😈😂.
ارمان:با این در نیوفت کم میاری.
کیمیا:بخندم یا گریه کنم.
(خلاصه هرجوری شده سعی کردن روحیه آرمانو فعلا بالا نگه دارن تا حال جسمیش بهتر بشه الان نگین این خاله مرده اینا میخندن دلیلش اینه)
👑فردا👑
امروز آرمان مرخص میشد نمیدونم چرا ولی استرس داشتم آخه میخواد چی بشه که استرس گرفتم پشت درای بسته منتظر نشستم😐این آرش فازش چیه آخر نفهمیدم دیگه تحملم تموم شد در زدم
آرش:بله.
درو باز کردم و رفتم تو
من:3ساعته چیکار میکنین.
آرش:نترس شوهرتو نمیخورم.
من:ازت بعید نیست.
ارش:...بخاطر اینه میگم نباید شما دوتارو تنها گذاشت...نگااه این دست پرورده توعه اینو تو اینجوری کردی.
ارمان:به من چه از من مظلوم تر پیدا نکردی.
آرش:چی؟تو و مظلوم؟توووو؟؟!!
من:میگم ولش کنین بریم آردین منتظره.
ارمان:موافقم.
ارش:بشین که بریم.
ارمان:هوم؟
ارش یه نگاه به ولیچر کرد(نمیدونم چرا ولی به زور و بدبختی دارم مینویسم دستم نمیره😐💔)
ارش:میگم بشین بریم.
ارمان:مگه من فلجم.
ارش:...دکتر گفت چند وقت نباید به خودت فشار بیاری بپر بالا.
آرمان:دو قدم راه که دیگه فشار اوردن نیست مسخره میکنی؟
آرش:....خدایا ادم سالم تر از این نبود دور من جمع کنی....بیا بشین ارمان لجبازی نکن.
ارمان:اخه مگه من پا ندارم.
آرش:خب که چی.
آرمان:مگه تکون نمیخوره؟
ارش:پووف.
آرمان:یعنی میگی نمیتونم با اینا راه بیام؟
آرش:...میترا تو اینو حرف حالی کن.
من:میتونی راه بری؟
با این حرفم اتاق توی سکوت کرکننده ای فرو رفت قشنگ استرس و توی چشای هر سه مون میشد دید تا اینکه آرمان با دودلی سکوتو شکوند
آرمان:..خب بلاخره امتحانش ضرری نداره داره؟
ارش:...بهت کمک میکنم بلند شی.
بعد تلاش های فراوان بلند شد و وایساد
خاست قدم ور داره که پاهاش سست شد و داشت میفتاد که آرش گرفتش و نشوندش روی ویلچر(همه این اتفاقا توی 2ثانیه اتفاق افتاد در کل)
آرمان:من روی این کوفتی نمیشینم آرش بلندم کن.
آرش:راه نداره.
اجازه صحبت به آرمانو نداد و سری از اتاق زد بیرون منم پشت سرشون نمیدونم چه جوری این بشر همه چی این خیالش نیست من بودم تا الان ده بار سکته کرده بودم همینجوری تا خود ماشین قر میزد
آرمان:نگو که با این میخوایم بریم.
اردین:بابا ماشین به این خوبی دسته ی گل!.
آرمان:به پای ماشین من نمیرسه...ماشین نازنینم نابود شد نه؟
ارش:متاسفانه بله.
آرمان:خب نمیخوایم بریم؟.
من:راست میگه دیگه بدویین سری.
👑فردا👑
من:ارمان بزار حالت بهتر شد بعد بریم امروز نوبت دکتر داری.
آرمان:محاله.
من:ارمان لطفا.
آرمان:میترا اسرار نکن میخوام برم.
من:خب لاقن بزار منم باهات بیام.
آرمان:ارش هست کافیه.
من:چرا لجبازی میکنی.
آرمان:لجبازی نکردم فقط میخوام تنها باشم همین.
من:...کی بر میگردی.
آرمان:معلوم نیست.
من:من اخر از دست تو سکته میکنم میمیرم.
آرمان:الان داری سعی میکنی عذاب وجدان بگیرم نرم سر خاک مامانم؟
من:...من میگم الان وقتش نیست امروز وقت دکتر داری سلامتیت مهم تره.
آرمان:نترس چیزیم نمیشه یه روز نرم.
من:مواظب خودت باش پس.
آرمان:چشم.
ارش:شماها نگران هم نشین سنگین ترین اصلا بهتون نمیاد(چاخان میکنه😐🔪).
آرمان:بریم زیاد حرف نزن.
آرمان:بریم زیاد حرف نزن.
ارش:حرمت بزرگتری کوچیک تریم از بین رفته😧.
آرمان:..ببخشید من بزرگ ترم.
آرش:این دلیل نمیشه به من بی احترامی کنی.
آرمان:میترا تو بگو من اول شروع کردم یا این.
من:بخاطر اینه میگم منم بیام میرین همو میکشین اخرش.
آرش:بهتره بریم الان مارو میکنه قاتل.
ارمان:موافقم.
💮از زبان آرمان💮
بلاخره رسیدیم با اینکه راضی کردن آرش سخت بود ولی بلاخره راضیش کردم که تنهام بزاره بعد اینهمه سختی یه تنهایی نیازم، بعد چندیقه زل زدن و سکوت شروع کردم حرف زدن نمیدونم حرفامو میشنید یا نه کنترلم دیگه دست خودم نبود
من:من که نمیتونم اینهمه فشارو تو خودم نگه دارم آخرش دق مرگ میشم چیکار کردم که توی یه روز اینهمه بلا سرم اومد این از تو که منو تنها گذاشتی رفتی اون از ماشین نازنینم که نیست و نابود شد اینم از ویلچر نشینی بنظرت بلای بعدی چیه؟...مگه قول ندادی همیشه کنارم باشی چیشد پس چرا زدی زیر قولت...میدونی احساس میکنم قلبم سنگینی میکنه انگار یه چی گرفتتش و نمیزاره درست کار کنه....شاید مسخره باشه ولی دلم میخواد انقدر گریه کنم که چشام از کاسش دراد ولی نمیتونم..بجز اینکه به خودم قول دادم در هیچ شرایطی کم نیارم(منظور از کم نیاوردن گریه کردنه)راستش...گریه کردنم یادم رفته و این دیگه نوبره خالی بندی نمیکنم واقعا نمیشه..بازم از اون مشاوره هات نیاز دارم مامان...بهم بگو الان باید چیکار کنم.
💮از زبان آرمان💮
من: راستش...کم اوردم و حس خیلی بدیه..انقدر بد که دلم میخواد بمیرم..از زندگیم کلا قطع امید کردم باورت میشه...نمیدونم چه جوری این اتفاقا رو حذم کنم...فکر کنم اینجوری پیش بره میام پیشت...هیچ جوره نمیتونی از شرم خلاص شی...ولی نمیشه اگه من بمیرم پس میترا و بچه ها چی اردین که هنوز خامه کار دست خودش میده آیلینم دیگه باید کم کم ازدواج کنه میترا هم که به هیچ وجه نمیتونم تنهاش بزارم..نه راه پس دارم نه پیش...نمیدونم چیکار کنم..به نظرت میتونم دوم بیارم؟💔...فعلا چاره ای جز مقاومت ندارم.
👑چند ساعت بعد👑
نمیدونم چند ساعت گذشته بود ولی هوا تاریک شده از ماتم زدگی اومدم بیرون انقدر زل زده بودم به سنگ قبر مامانم گردنم خشک شده سرمو گرفتم بالا تا از این حس در بیام هوا تاریک بود توی اسمون ماه و چنتا ستاره میدرخشید منظره جالبی بود دوباره غرق فکر شده بودم اما با دستی که روی شونم نشست حواسم سرجاش اومد
آرش:بهتره بریم.
من:..خیلی خب.
سوار ماشین شدیم و راه افتاد
ارش:نمیخوای باهام حرف بزنی.
من:درچه باره؟
آرش:انقدر همه چیو تو خودت نریز سکته میکنی ارمان.
من:من خوبم.
ارش:چاخان نکن.
من:...
ارش:من7ساعت زل زده بودم به یه جا تکون نمیخوردم اره؟
من:..کسی زل میزنه به یه جایی دلیل نمیشه چیزیش باشه.
آرش:ارمان7ساعت میفهمی چقدره؟اون طرف نه تنها حالش خوب نیست بلکه قطعا یه مرگیش هست.
من:من هیچ مرگیم نیست خیالت تخت.
ارش:...من به جای این دارم دق میکنم(خود درگیری مزمن گرفته با خودش حرف میزنه).
من:ارش من حالم خوبه مطمعن باش.
آرش:نیست من دارم میبینم میگم نیست بفهم.
من:یعنی میخوای بگی تو بیشتر از من میدونی؟
ارش:آره..داری افسرده میشی این زل زدن یه نمونشه کم کم حالت بدتر میشی.
من:...چیزیم نیست.
آرش:کله شقی دیگه کله شق اخرش خودتو به کشتن میدی.
من:(لبخند مصنوعه)نترس فعلا کار دارم بمیر نیستم.
ارش:خیلی خب..ولی من بهت اخطار دادم.
من:باشه.
از حرص این آرشم شده دیگه به جایی زل نمیزنم
👑چندساعت بعد👑
ارش:ارماااان.
من:..چیه.
ارش:😐(طلبکارانه و نگران زل زدن).
من:...بیا بزنم چرا اونجوری نگاه میکنی.
آرش:....ولش کن رسیدیم.(من میگم چرا آرش اونجوری نگاش میکرد چون دوباره ارمان زل زده بود به یه جا..بچم از دست رفت در دام افسردگی غرق شد)
من:..چرا اومدیم خونه شما.
ارش:چون امشب دعوتین.
من:..پس چرا من خبر نداشتم.
ارش:تو بخوای خبر داشته باشی کی زل بزنه به یه جا.
سوار اسانسور شدیم
من:ارش.
آرش:هم؟
من:هم نه بله.
ارش:بلههه.
من:دلیل اینکه من به یه جا زل میزنم افسردگی نیست من فقط یکم زمان نیاز دارم که اتفاقات اخیرو حذم کنم پس انقدر رو مخ من راه نرو اوکی؟.
آرش:...اوکی.
💮از زبان آرمان💮
یعنی تا در باز شد با یه استقبال گرمی روبه رو شدیم که نگو
من:سلام(با لحن خیلی سرد).
کیمیا:سلام علیکم خوش اومدین.
آردین:سلام.
آرش:سلام سلام چه بوی خوبی میاد.
آیلین:مگه بدونین چه کردیم.
میترا:خوش گذشت تنهایی؟
من:...
میترا:خوبی؟
من:اره.
ارش:زر میزنه.
من:شروع شد.
ارش:اصلا به من چه من میرم پیش زنم.
میترا:مطمعنی خوبی؟!
من:اره.
👑فردا👑
منو بزور ورداشتن اوردن اینجا یکی نیست بگه من نخوام خوب شم باید کیو ببینم بابا فلج شدم رفت دیگه ول کنین
من:داریم وقتمونو هدر میدیم.
میترا:ارمان انقدر بدبین نباش دکترتم گفت که امکان درمانت هست فقط باید انجام بدی.
من:بعد اگه جواب نداد چی؟
میترا:اونوقت منم با ماشین میرم تو کامیون جفتمون فلج شیم(بچم حرصش دراومده).
من:بعد کی از من مراقبت کنه.
میترا:عممو میگم بیاد.
من:بهت گفته بودم اصبانی میشی بامزه تر میشی؟
میترا:(توی اصبانیت خندش گرفته)استاد بحث عوض کردنیا.
من:بلاخره یکی از صدمیلیون استعدادامه.
میترا:شیطونه میگه از همین پله هایی که اونجاس پرتت کنم پایین.
من:پرت میکنی یا خودم برم.
میترا:نه دیگه دلم نمیاد.
من:کی نوبتمون میشه.
میترا:یکم تحمل کن محض خدا.
من:تحمل چی هست؟
میترا:یه چیزیه که تو به این پر استعدادی نداری.
من:بلاخره اعتراف کردی من ادم خیلی پر استعدادیم.
میترا:چه فایده وقتی مغز نداری.
من:...لاقن بزار چندیقه از تعریفت بگذره خوشحالی ادم و چرا تو صدم ثانیه رو هوا میزنی شل و پلش میکنی.
میترا:بلاخره یکی از شیش میلیارد استعدادامه دیگه چه میشه کرد.
من:..میتراااا(با یه حالت مظلوم).
میترا:میترا نمیشناسیم شرمنده.
من:میتراا؟(با همون لحن اصلا هرچی گفت میترا با همین لحنه)
میترا:.....
من:میتراااا.
میترا:...
من:میترا خانوم؟...میترا خسروی..آهای.
میترا:(خود را به کوچه اصغر راست زدن).
من:خیلی خب خانوم خانوما خونه که میریم.
میترا:برو عمتو تحدید کن(ریز حرف زدن).
من:عمم؟یادم رفته بود عمه دارم...جلل خالق(به زور جلوی خنده را گرفتن).
میترا:(اینم خندش گرفته)دیوونه.
آردین:حله...بریم تو.
من؛میترا:(نگاه تمسخر امیز به اردین بدبخت).
یکم بهش نگاه کردیم از قبل که خندم گرفته بود اینم نمیدونم چرا ولی یه تیکه از پشت موهاش سیخ شده بود زدیم زیر خنده
اردین:عه...چرا میخندین.
من:بیا اینجا ببینم ابرومونو بردی😂.
اومد نزدیکم
من:اون کله سیخیتو بیار پایین.
اردین:درعجبم این صفتارو از کجا درمیارین.
من:از همونجایی که تو نداری.
اردین:....من چی ندارم:/.
من:خب تو که کلا ناقصی بخش اصلیم مغزه.
آردین:😂صدسالم بگذره همه چیتون تغییر میکنه الا این.
من:دیگه چه میشه کرد.
💮از زبان میترا💮
👑یک هفته بعد👑
طبق چند روز گذشته اومدیم دکتر برای آرمان یه تمرینای مخصوصی بود باید انجام میداد ولی بنظر من که هیچ تلاشی نمیکنه چون نمیخواد،زیر بار حرف کسیم نمیره هروزم انگار جای اینکه پیشرفت کنه پسرفت میکنه جدا دیگه نگرانشم چرا باخودش اینکارارو میکنه آخه..روی یه صندلی نشسته بود یه وزنه ی نصبتا کوچیکم روی پاش بود که باید بلند میکرد یکم حرکتش میداد ولی سری ول میکرد میگفت دیگه نمیتونم
دکتر:باید تلاشتو بکنی.
آرمان:کردم نمیشه.
دکتر:ولی مطمعنم اگه شما تمام سعیتونو بکنین نهایت دوماه دیگه سرپا میشین.
آرمان:.....
صحبت نمیکرد ولی معلوم بود اصابش خرابه یکم تو چشمای دکتره زل زد و بعدم با یه حالت اصبانی و گله مندی دهن باز کرد
آرمان:دکتر از جون من چی میخوای؟
دکتر:(بیچاله کپ کرد)ببخشید؟
آرمان:بزار به درد خودم بمیرم دیگه شاید دیگه نمیخوام پاشم نمیخوام راه برم نخوام پاهای کوفتیمو حرکت بدم.
دکتر:ولی آخه چرا..آرمان من صلاح تورو میخوام..هردکتری صلاح و سلامتی بیمارشو میخواد چرا فکر میکنی دارم اذیتت میکنم من هرکاری کنم بخاطر خودته.
آرمان:اوکی صلاح میخوای بیخیال شو.
من:یعنی چی آرمان متوجه ای چی میگی؟
آرمان:آره کاملا متوجم.
من:ولی من مطمعنم سرت بد ضربه دیده مزخرف میگی.
آرمان:من مزخرف نمیگم فقط خسته شدم.
من:خب معلومه برای بدست آوردن هرچیزی باید کلی تلاش کرد طبیعیه وسطاش خسته شد.
هیچی نمیگفت همینجوری گله مند و اصبانی نگام میکرد معلوم بود دلش پره ولی فقط سکوت میکرد خو لعنتی من خیر سرم زنتم محرم اسرارتم بریز بیرون دردتو باهام به اشتراک بزار خالی کن بزار آروم شی
دکتر:بهتره دیگه امروز تمومش کنیم.
من:ممنون.
👑چندی بعد👑
من:اصلا رفتاراتو درک نمیکنم.
آرمان:خب دستگاه درک کنت خراب شده.
من:من جدیم.
آرمان:بنظرت من جدی نیستم؟!
من:خدایا منو سقط کن از دست این.
آرمان:جرعتشو داری سقط شو تا قیامتو بکشم جلو چشم همه مون.
زل زدم تو چشماش هم خندم گرفته بود هم از دستش اصبانی بودم
💮از زبان میترا💮
همیشه نمیتونم جلوش کاملا جدی باشم حتی ناخاسته کاری میکنه که ادم خندش میگیره
حتی وقتی اصبانی و جدیه اون رگ شوخ طبعیش ول کن نیست
من:چرا لجبازی میکنی.
آرمان:نکردم.
من:میکنی اصلا این روز برام روشنه با خودت لج کردی این یه بچه5ساله...خجالت نمیکشی تو؟
آرمان:...اصلانم اینطور نیست.
من:الان منو خر فرض کردی یا خودتو؟
آرمان:من گفتم کسیو خر فرض میکنم؟!.
من:د فقط مونده به زبونش بیاری.
آرمان:اصلا شماها چیکار به من دارید بزارین بمیرم به درد خودم.
من:یعنی چی...هیچ معلومه چی میگی اصلا...اگه قرار بود ولت کنم که مریض نبودم باهات ازدواج کنم.
آرمان:من میدونم دارم چیکار میکنم.
من:همینو میخوای دیگه؟.
آرمان:.....
من:خیلی خب آزادی هرکاری دلت میخواد انجام بده.
با حرص از اتاق زدم بیرون خودخواه مغرور دیوونه
👑چندساعت بعد تر👑
با اصبانیت تو گوشی میچرخیدم خودمم نمیدونم چی از جون موبایلم میخواست که پیام آیلین توجهمو جلب کرد دیوونه روبه روم نشستی چرا دیگه پیام میدی
آیلین《چیزی شده؟!》
من《نخیرم سرت تو کار خودت باشه》
آیلین《مامان》
من《چیه》
آیلین《اگه تو باهام راحت نباشی من چطور میتونم رازامو باهات درمیون بزارم؟》
من《مثلا چه رازی!؟》
آیلین《حالا》
من《برو از بابات بپرس》
آیلین《اگه قرار بود بپرسم نمیومدم سراغ شما》
من《میگه نمیخوام ادامه بدم ویلچر بهش ساخته》
آیلین《یعنی چه》
همینجوری نشستم به پیامش نگاه کردم جواب مهمی نداشتم بهش بدم که دوباره پیام داد
آیلین《خب حتما حق داره ناامید بشه مادر من》
من《فعلا که اصابم خرابه》
آیلین《الان جفتتون حق دارین》
من《طرفداریات تموم شد برو بخواب فردا دانشگاه نداری مگه》
آیلین《اولم که10صبحه دومن که تازه سر شبه سومن که چشم》
من《محض اطلاعت که تو و داداشت و ول کنن تا3خوابین دومنشم که تو کشور ما11شب سر شب محصوب نمیشه سومنم که چشمت بی بلا》
آیلین《شبتون بخیر》
من《شب توم بخیر》
گوشیو خاموش کردم و رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم از دست این چیکار کنم آخه تو چی میدونی وقتی متخصص داره بهت میگه میتونی خوب شی واسه من عدا در میاره یعنی انقدر حرصیم کرده دلم میخواد اون ویلچرو بکنم تو صورتش ولی حیف که دردش میگیره دلم نمیاد کی انقدر دل رحم شدم آخه نگاه تباه شدم رفت ولی همچین تباه تباهم نشدم زندگی به این خوبی دیگه چی میخوای آخه تو چرا انقدر پرویی دختر تو حال و هوای خودم بودم که متوجه گرمای کسی کنارم شدم طبق معمول جزء آرمان کی میخواد باشه(خود درگیری داره به دل نگیرید)
آرمان:قهر کردی؟
من:...
آرمان:آخه دلت میاد این قبل نحیف منو اذیت کنی.
من:فعلا که عقلت نحیف تره.
آرمان:الان بگم ببخشید آشتی میکنی؟
من:نه.
آرمان:پس چیکار کنم.
نگاه کردم تو چشماش خاستم دهن واکنم که زودتر شروع کرد
آرمان:خیلی خب باشه.
به پشت رو تخت دراز کشید
من:مگه میدونی چی میخواستم بگم.
آرمان:اگه زنمو تو این همه سال نشناسم که باید برم بمیرم.
من:یعنی الان قول میدی که تمام سعیتو میکنی؟
آرمان:...آره.
من:ببینیمو تعریف کنیم
آرمان:دیگه قهر نیستی؟
من:...نه.
آرمان:پس یه آغوش گرم هدیه نمیدی؟!
من:(نخودی خندیدن و خیلی سوسکی خودشو تو بغل آرمان جا دادن).
👑دوماه بعد👑
همونطور که مشاهده میکنید بله بنده یکم کم نوشتم شرمسارم
میدونم خیلی پروم ولی خب شما ببخشید البته با این رادم باید برین خدارم شکر کنین که گذاشتم اراده فولادی تر از من نیست چون باورتون نشه ولی امروز بدترین روز زندگیم بود..فکر کن از صبح که چشم باز کردم رگباری برام خبر بد میومد...حرف زیاد زدم..من رفتم فعلا خداحافظ..اگه ایندفعه بیام احتمال یه پارت20صفحه ایه بخاطر جبران نبودنم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
داداش کجا رفتی
دو سالههههه پارت نزاشتی
بخدا مردم
راپونزل توروخدا دنبالم کن میخوام بهت پیام بدم
کی پارت بعد رو مینویسی
من همیشه پست هاتو لایک میکنم
دارم دق میکنم پارت بعد رو بنویسسسس
هرکی میدونه پارت بعد کیه بگه
دارم دق میکنم بنویس دیه
سلام و درود پارت اول گفتم که داستان زندگی مارو نوشتی و واقعا همین شده من الان ۳۵ سالمه و آرمان ۳۸ من دوتا بچه ندارم مثل این داستان یدونه دارم میخواستم اسمشو امیر بزارم ولی برای اینکه شبیه به داستان تا بسه اسمشو اردین گذاشتم ۸۰ درصد چیزایی که نوشتی سرم اومده پارت بعد رو بنویس ببینم چقدر شبیه زندگیمه
سلام آجی کی پار جدید میزاری زیر پام علف که هیچ آمازون سبز شد دو بار تو این مدت انتظارم حساب کاربریم پرید ولی هر بار برای خوندن پارت آخر رمانت میام لطفا زود تر بزارش🙃🙂
خواهرم پارت بعدی رو یکم دیگه طولش بدی این پارت یک ساله میشه سه ماه ناقابل مونده
کی پارت بعدی رو میدی درسته گفتن ملت رو تو خماری بزار ولی دیگه این خماری نیست بیهوشیه
آقا من دارم این رومانو میخوونم هرچی میزنم پارت بعد نمیاره هنوز نزاشتی پارتو
دارم دق میکنم از دست تو و آرمان
بسه دیگه
گناه دارم
تاریخ دقیق میدی ک کی میزاری؟😄
تورو خدااااااااا زودتر پارت بعدی رو بزارررر
چشم چشم
دیگنمیزاری؟
باورت میشه تازه تونستم بیام تو پیچم؟
گوشی عوض کردنم مورای داره ها
میزارم میزارم
اک مرسی
آجی پی ویت رو برام باز کن😃😁
برا منم
از این شیرینی نخودیا که میخوری گلو میگیره میدم خیلی کسی نخوره😂😂😂😂😅😅😅