10 اسلاید امتیازی توسط: منتقل شده انتشار: 2 سال پیش 18 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان🙋🏻♀️بادرم نمیشه پارت 10و نوشتم😐دو رقمی شد😅از این پارت به بعد برمیگردیم به روال قبلی😁و از این به بعد تا لازم نشه معرفی نمیزارم که فک نکنم لازم شه😒😂
فردا صبح ساعت 6... ساعت زنگ زد سارینا بلند شد خاموشش کردو دیگه خودتون میدونین😂بریم مدرسه😐 مدرسه سارینا اینا... سارینا و ساشا و سوزان داشتن میرفتن (البته نمیشه گفت ساشا با اوناست😂) یهو النا عین وزنه پرید رو کمر سارینا افتادن رو زمین😣 (صد رحمت به جک😐دیوونه😑🙄) ساشا تا میتونست داد زد«یعنی چی😡این چه کارییه😡مگه دیوونه ای😡اگر جاییش میشکست چی😡اگه جایی*تون* میشکست چی😡 (* به معنی بلد (تاکید)) قیافه النا😰 قیافه ساشا😡 قیافه سوزان😐😦 قیافه سارینا😖 (همه جاش داغون شد بچم😢😥) النا فرار کرد و ساشا چند قدم دنبالش رفت و بعد چند ثانیه وایساد بعد رفت پیش سارینا سارینا همچنان رو زمین بود ولی بلند شد نشست ساشا گفت«چیزیت نشد» «نه فقط همه جام داغون شد😣» قیافه ساشا😐 سوزان«سارینا چیزیش شه😐😅) قیافه ساشا😒 (البته چشماش صافه😁) سارینا بلند شد و در حال تکون دادن لباساش گفت«چرا من مگه پری زره پوشم هیچیم نشه😒» ساشا«پری زره پوش کیه😐» «هیچکی از خودم در آوردم» قیافه ساشا و سوزان😒 (البته مستقیم) (پری زره پوش اگه واقعی بود👆🤣)
سارینا و سوزان و دوستاشو رفتن تو کلاس دیدن تکین داره میکوبه تو سرش😐🤦♂️🤦♀️😂قیافه بقیه😐قیافه ایلیا😒بچه ها رفتن بشینن یهو تکین داد زد«بابا این لامصبو ضربدر این لامصب میکنیم تقسیم بر این لامصب میکنیم میشه این لامصب این لامصبو به اضافه این لامصب میکنیم میشه این لامصب این لامصبو منهای این لامصب میکنیم میشه این لامصب این لامصبو با این لامصب کسر میکنیم میره تو صورت میشه این لامصب این لامصبو با این لامصب تَرَفِن وَسَتِین میکنیم میشه این لامصب😡این لامصب میشه جواب😡» قیافه ایلیا😧 قیافه بقیه😐 سارینا گفت«خب حالا اون لامصبا چین» قیافه تکین از😡به😐تبدیل شد، بعد کتابو بست و رو میز سر داد و انداختش زمین ایلیا بلند شد برش داشت و محکم کوبوندش به میز! یکم بعد معلم اومد و همه بلند شدن معلم گفت«بفرمایید» همه نشستن معلم گفت«خب بچه ها برای امتحان آماده اید» همه گفتن«بله» «خب» معلم برگه های امتحان رو در آورد«انکور برگه هارو پخش کن» سارینا بلند شد برگه هارو از معلم گرفت و شروع کرد به پخش کردن، به تکین که رسید سریع گذاشت و دستشو برد اونور تکین یه جینگه سرشو برگوردن و دوباره برگشت، سارینا برگه هارو پخش کرد و رفت نشست معلم گفت«خب شروع کنید» همه شروع کردن به نوشتن
تکین برای اولین بار سوالا براش سخت نبود😐😅 (راحت بود نه ها سخت نبود😂هر چند تکین همیشه با اون سختا کنار میومد😐) 1 ساعت بعد... معلم گفت«وقت تمومه برگه ها بالا» همه (همۀ همه هم نه ها به جز سارینا و سوزان و دوستاشونو و البته "تکین"😁) دادو بیداد راه انداختن که نه خانم یکم دیگه وقت بدین فلان بهمان یهو تکین😐زد به میز گفت«ساکت! اع! برا 20 تا سوال به این راحتی بیشتر از 1 ساعت وقت میخواین!😑» سارینا گفت«خودت چند تاشو نوشتی» تکین هر دو طرف برگه شو نشون سارینا داد همه شو نوشته بود سارینا کم آورد و برگشت به رو به رو (برای اولین بار سارینا جلوی تکین کم آورد😁😅) معلم گفت«برگه ها بالا» برگه هارو آوردن بالا و معلم برگه هارو گرفت و زنگ خود و همه رفتن بیرون ایلیا گفت«فک کنم گند زدم» تکین گفت«چند تاشو نوشتی» «15 تا» «خوبه» «تو چی» «منم یه چیزایی نوشتم حالا ببینیم چی میشه»
موقعیت ساشا😐 داشتن در مورد امتحان حرف میزدن هنری گفت«جک میگم جواب سوال 8 جوابش چند جمله بود» «من چه میدونم مگه من کلید سوالام» ساشا گفت«5» جک گفت«5😃» «آره😐» «مطمئنی😃» «بله😐» «آخجون درست زدم🥳💃» هنری محکم زد تو کلش🤦🏻♂️ ساشا گفت ها😑🙄» «من زدم 7😫🤦♂️» ساشا محکم تر از هنری کوبید تو سرش🤦🏻♂️ «هر کلمه رو یه جمله میگرفتی منطقی تر بود آخه 2 تا جمله از کجا آوردی😑🙄🤦🏻♂️» جان گفت«حالا من با وجود این حافظه درخشانی که دارم زدم 2😑» ساشا🤦🏻♂️ «تو هم هر بیتو یه جمله گرفتی ها؟» «آره» دستشو به نشانه خاک تو سرت تکون داد گفت«فعلو نمیبی اون وسط😑 ناگه خودش یه جملست😑 اینو دیگه به سارینا هم بگی میفهمه😑» جک گفت«برو بپرس ببین میفهمه» «😑» سارینا رو اونجا دیدن جان گفت«سارینا» سارینا و سوزان و بقیه برگشتن جان دستشو تکون داد یعنی بیا بچه ها اومدن سارینا گفت«بله» ساشا گفت«جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار این چند جمله داره» «خب جدا شد چون شد فعله یه جملست؛ یکی چشمه از کوهسار یه جملست؛ به ره گشت چون گشت فعله یه جملست؛ ناگه خودش یه جملست؛ (ساشا بشکن زد و به سارینا اشاره کرد و به جان نگاه کرد) به سنگی دچار هم یه جمله دیگه» سوزان گفت«5 جمله» ساشا گفت«بفرما! یه سال دومی کلاس شیشمی فهمید تو سال سومی کلاس مهمی نفهمیدی😑» جان گفت«ولی سوزان گفت 5 جمله ها» «خب سارینا شمرد دیگه» سوزان گفت«خب منم هم دوره ای سارینا ام دیگه» سارینا گفت«موضوع چیه😐🙄» «هیچی این خنگ (جان) زده 2 جمله این خنگ (هنری) زده 7 جمله» دیگو گفت«منم زدم 4😶» «فتح کردی! تو هم لابد ناگه رو جمله نگرفتی😑» «آره😶» «🤦🏻♂️ رایان تو چی نوشتی» «من ننوشتم😶» «🤦🏻♂️ یعنی تو این جمع فقط منو جک درست نوشتیم» سارینا گفت«حالا چته چرا میزنی😐» «آخه دیگه اینو به یه کلاس اولی هم بگی میفهمه اینا دیگه واقعا...نمیدونم چی بگم خیلی خنگن😑» جان گفت«برو به دنی بگو ببینم میفهمه» «دنی 5 سالشه😑دنی اصلا نمیدونه شعر چیه جمله چیه😑» «بچه کلاس اولی میدونه😑» حالا من یکم اقراق کردم ولی این دیگه خیلی ضایست😑» سارینا گفت«خدا شفاتون بده😑🙄» ساشا خندش گرفت«آخه😂» و سارینا و سوزان دوستاشون در حال خندیدن رفتن😂 ((ایموجی🤦🏻♂️میزارم یعنی میکوبه تو سرش😂گفتم که بفهمین عینیه ذهنی نیست(عینی ذهنی😐😂درسای سارایه😂)))
جان گفت«فردا امتحان چی داریم😐» ساشا🤦🏻♂️ «زهرمار سرت درد نگرفت😑» «ریاضی» هنری «یا خدا» «جالبه سارینا اینا هم ادبیات دارین😂» همه«😂» ساشا رسید به خونه شون سارینا و ساشا رفتن خونه شون بقیه هم رفتن خونه شون😐 ساشا گفت امتحان چطور بود» «آب خوردن» «همیشه امتحانا راحته نمیدونم چرا» «شایدم ما حسابی کتابو میجویم» «😂» «😂» سارینا«مثلا برای تکین و ایلیا سخته مخصوصا ایلیا» «و هنری» «حالا تکین یه ذره میخونه! ایلیا چی» «هنری و جانم دقیقا اینجورین جان حافظه نداره هنری هم که کلا طعطیله» «ول کن حالا» سارینا و ساشا رفتن تو اتاقشون سارینا لباساشو عوض کرد به ساعت نگاه کرد 8 و 25 بود گفت«خب! کلی وقت دارم برای خوندن! اگه از الان شروع کنم! (یکم بلند) چه خبره آخه مگه😐» به حرف خودش خندش گرفت😂 «حالا تا وقط دارم میخونم، بخونم دیگه» و رفت کلشو کرد تو ادبیات😐
روز همینجوری گذشت دیگه😐سارینا و سوزان و دوستاشون و "تکین"(😐) کلشون تو ادبیات بود ساشا و دوستاش تو ریاضی😐و جان مدام کتابو میکوبید تو سرشو داد میزد😐😂خب روز همینطوری تموم شد و هیچ اتفاق خاصی نیوفداد. صبح ساعت 6 و روز به همون ترتیب آغاز شد😐مدرسه...کلاس سارینا اینا...سارینا اینا رفتن تو اینبار ایلیا داشت میکوبید تو سرش با کتاب😐😂🤦♂️یهو داد زد«اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ😫😫😫😫😫😫😫😫😫😫» قیافه تکین و بقیه😐سارینا گفت«چته لامصب» تکین«با منین» «نخیر» ایلیا گفت«لامصب اینه من نیستم» «اون به تو میگفت دیگه» تکین«فک کنم به ارقام میگفتما😐» همون لحظه معلم اومد و مثل همیشه دیگه خودتون میدونید! معلم گفت«خب بچه ها آماده این» «بله» «انکور برگه هارو پخش کن» و همون همیشگی دیگه تکینم به سارینا خیره نشد (بچم میخواد سرسنگین باشه🤣)
یه سوال اومد: در بیت زیر نهاد و گذاره و فعل را مشخص کنید ایلیا اینجوی نگاه کرد😐ولی تکین در جا حل کرد😄 سارینا به سوزان گفت«هه این همون شعرست😅» «ساشا» «آره» «😅» یک ساعت بعد😐...زنگ خورد معلم گفت«خب بچه ها برگه ها بالا» همه برگه هارو گرفتن بالا معلم همه رو جمع کرد و گفت«خب میخوام نمره های امتحان قبل رو بخونم» (بچه ها همه نمره ها رو نمیگم آخه هم هیچکدومو نمیشناسین و طولانی میشه 25 نفرن😊فقط چهار نفرو که میشناسین میگم😊) «انکور20.....کادان 16 و نیم..........کندال 13(😐)..........کیدا 20.....) زنگ خورد معلم بچه ها همه رفتن معلم هم رفت
سارینا و سوزان و دوستاشون داشتن میرفتن تکین و ایلیا اومدن ایلیا به تکین اشاره کرد گفت«تو گرفتی 16 و نیم من (به خودش اشاره کرد) گرفتم 13 چرا آخه مگه من چیم از تو کمتره مگه چی تو از من بیشتره😡» تکین زد تو سر ایلیا«عقلمون» ایلیا دستشو انداخت اونور«من درسم ضعیفه چیکار کنم😡» «نه اینکه درس من خیلی جادوییه😑تو نمیخونی😑» «خب تویی که میخونی یه فکریم به حال من بدبخت بکن» «بله دیگه! تاوان بی هدفی تو رو هم من باید پس بدم! بدبخت منم که بخاطر 16 و نیم گرفتنم باید به تویی که 13 گرفتی تقاص پس بدم😒😡بدبخت منم وایسادم کنار تو باید بسوزم😑😡» و عین فشنگ رفت! سارینا تو دلش گفت«این تکین همچین بدم نیستا» برای اولین بار به تکین حق داد! راست میگفت! یهو صدای سوزان اومد سارینا به خودش اومد و رفت دنبال دوستاش
خب بچه ها میخوام برم بعد امتحانا همش همینه دیگه اینجوری فقط پارت هروم میکنم😤...خب امروز یه اتفاق مهمه😊 (نه اشتباه نکنید سرود نیست😐) امروز کلاس سارینا برای نمایشی که قراره بعد عید اجرا کنن تمرین دارن😊 امروز زنگ دوم که ورزش داشتن به جای ورزش نمایش داشتن (قبل از اینکه نمایش بیاد یه هفته ورزش بود یه هفته تمرین سرود مثل همین تک زنگی خودمون الان که نمایشم اومده یه هفته نمایشه یه هفته سرود دیگه جا برای ورزش نیست😐😂) یه خانمی اومد و دستاشو زد به هم گفت«سلام بچه ها! لطفا همه دور این میله ها دایره بزنین» همه دایره ای وایسادن، خانمه گفت« یکم دایره رو باز کنید و با فاصله وایسید» بچه ها دایره رو باز کردن خانمه گفت«خوبه بشینید» همه نشستن خانمه از لای سارینا و سوزان اومد تو دایره و گفت«من کانارا هستم مسعول این نمایش! خب بچه ها این نمایش درمورد لحظه برگشتن جادوهاست (همه گفتن اووووووووو) دو نفر انتخاب میکنیم برای نقش های اصلی بعدا نقش های فرعی رو هم انتخاب میکنیم! سوالی نیست» «نه ممنون» بعد یه نگاه انداخت، به سارینا اشاره کرد«شما! بلند شو» سارینا بلند شد خانم کانارا گفت«اسمت چیه» «سارینا انکور» «بیا وسط سارینا» سارینا اومد وسط خانم کانارا دوباره نگاه کرد به تکین اشاره کرد«شما» «من😐» «بله» تکین بلند شد خانم کانارا گفت«اسمت چیه» «تکین کادان» «بیا وسط تکین» تکین اومد وسط سارینا گفت«خانم میشه من نباشم» «نه نمیشه شبیه دختره ای» «خانم خب لنز و رنگ مو میزنیم» «معلوم میشه» «خب بشه» «وقتی نچرالش هست چرا ساختگی» «خانم معلوم نمیشه که سن از ردیف اول کلی فاصله داره» «صفحه نمایش هست» «خب انگار نچرالش نیست» «وقتی هست چرا فک کنیم نیست» «اوففف» سوزان گفت«و همه هم تورو میشناسن» «خب بشناسن» «خب اونموقع میگن چرا سارینا رو نمیارن نچراله» «اوففف» خانم کانارا گفت«با هم کنار میاینَ» (فهمید قضیه چیه😐😂) دوتا برگه نشون داد«برای هر کدومتون یه دیالگ هست، بار اول از رو بخونین نمیخواد حفظ کنین دفه هات بعد حفظ کنین» برگه هارو به سارینا و تکین داد و گفت«قرمزا مال شماست سیاها مال اونیکی، اول یه دور از روش بخونین» سارینا و تکین یه دور خوندن بعد شروع کردن به اجرا...
خب دوستان این پارت هم تمون شد ببخشید جای حساسی کات کردم😄🙏پارت بعد طولانی و جذابه😊💗 (اسلاید اضافی نداره ها اسلایداش طولانین😊) اینم عکس سوزانه تصویر تستم عکس ساریناست😊چالش داریم یادتون نره😊
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
آجی پارت بعد کی میسازی
جماعتو سه ماهه بستی به چوب خشک چرا پارت بعدو نمینویسی 😂
منم دق میکنم اصا 😑
چرا پارت بعدی رو نمینویسی؟
وایییییییی خداااااااااا پارت بعدو فقط زودتر بنویس😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
چالش: عالییییییییییییییییییییییی😆😆😆😆😆😆😆😆
حتما خوشت اومده که تقلید کردی😅
جالب بود(کلی واسه تمرین نمایش ذوق داشتم تموم شد🥲)
البته غلط املایی زیاد داشتی(که مسئله خیلی مهمی نیست)
چالش(من عاشق لیوایم پس از نظر من عالیه😃😂💖
چراااااا نقش تکین زیاد نمیشه؟؟
😂
مارت بعد زیاد میشه از الان تو ذهنم ساختمش
ای بابا عکس پری زره پوش آملود نشد😑