25 اسلاید صحیح/غلط توسط: Bella انتشار: 2 ماه پیش 152 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هری ،ما اشتباه میکردیم برای چه چیزی جنگیدیدم و چه چیز نصیب ما شد؟ ما کسانی را از دست دادیم که میتوانستیم از دست ندهیم! میتوانستیم نجاتشان دهیم اما نخواستیم برای چیزی جنگیدیم که بهتر بود تسلیم شویم چرا که تسلیم بهتر از جنگی است که برنده ی آن از بازنده اش بدتر است...این نامه را هرماینی به هری می نویسد ...
سوز و سرمای حمام ارشد ها در هرماینی تاثیری نداشت حتی ارواح سرگردان نیز حواس او را پرت نمیکرد او فقط بر یک مسئله متمرکز بود مسئله ایی که باید به هری میگفت.
ایستاده بود و انگار ارواح سرگردان که دورش میچرخیدند از او سوال میپرسیدند را نمی دید...صدای بسته شدن درب آمد.
هرماینی مدت زیادی منتظر مانده بود سرش را با بی تابی برگرداند و هری را نگاه کرد :"
دیر کردی هری به اندازه ی ارواح سرگردان منتظرت شدم." هری گفت:" متاسفم اما به سختی تونستم بیام مدیریت جدید هاگوارتز سفت و سخت تر شده..."
هرماینی دست به سینه ایستاد و پاسخ داد:" مدیریت جدید هاگواترز زیاد توی خواب کردن بچه ها موفق نیست! وگرنه من خیلی ساده توی محوطه راه میرفتم ..."هری پاسخ داد:" خب دردسر زیادی کشیدم که تا اینجا بیام مدیریت جدید هاگوارتز کشیک های شبانه اش رو شروع کرده." بعد در حالی نزدیک تر می آمد ادامه داد"
:" نمیخوای بگی چرا گفتی بیام اینجا؟" هرماینی از کنار هری عبور کرد و نزدیک حوض بزرگ شد گفت:" هری اینجا من تصویر یک زن رو پیدا کردم خیلی عجیب بود.."
هری نگاهی به آب حوض کرد و جواب داد:" یعنی چی؟ هرماینی بی حوصله چشم غره ایی به هری کرد :" تصویر زنی رو دیدم که داشت از داخل حوض منو نگاه میکرد مثل اینکه واقعا داخل حوض بود ولی همه ی ما میدونیم یک زن بزرگ نمیتونه داخل حوضی باشه که اندازه اش نیست!
هرماینی ادامه داد:" این زن رو تا به حال توی هاگواترز ندیدم هیچ کدوم از استاد های زن هاگوارتز این شکلی نیستن..." هری پرسید:" خب اون زنی که تو دیدی چه شکلی بود؟ هرماینی از حوض فاصله گرفت پشتش را به هری کرد:"
:" موهای بلوند صورتی مثل ارواح سفید و رنگ پریده مخلوطی از خشم و عصبانیت و خواهش و التماس توی صورتش موج میزد ...دیگه همین چیز هارو یادم میاد.."
هری با خودش تکرار کرد:" زنی با موهای بلوند داخل حوض و با صورتی مخلوط از خشم و عصبانیت خواهش و التماس ...شاید یکی از این روح های سرگردان هستن؟
هرماینی برگشت با اطمینانی که میدانست خبر های بد در راه است، گفت:"نه هری ، مطمئنم نه از آدم های هاگوارتزه نه ارواح سرگردان..."
ناگهان صدای مهیب هوی یکی از ارواح درآمد:" هومممم یعنی ما آدم نیستیم؟...هرماینی خیلی عادی با ارواح برخورد میکند پس چشم غره ایی می آید و به ارواح میگوید:"چرا شمام آدمید! هری سرش را پایین انداخت و نگاهی به حوض کرد پرسید:" پس فکر میکنی چی میتونه باشه ؟
هرماینی جواب پرسش هری را میدهد:" هومم... نمیدونم هری ...اما میدونم حسم بهم دروغ نمیگه بیا از اینجا بریم...از درب بیرون میایند...هری با صدایی تقریبا بلند گفت:" اینهمه راه رو منو کشیدی که اینو بگی به نظرم تو یکی ارواح سرگردان رو توی آب حوض دیدی فقط همین..."
در آن تاریکی شب که شمع های راهرو ها خاموش بود ...به گونه ایی تنظیم شده بود که هیچ کارآموز جادوگری نتواند با چوب دستی اش شمع هارا روشن کند هرمایی پاسخ میدهد:" هیسس هری آروم حرف بزن نگهبان ها همه جا هستن...سپس ادامه داد:" هری اون روح سرگردان نیست بهت قول میدم.."
در آن تاریکی پیش رفتند هرماینی هر چند دقیقه یک بار چوب دستی اش را روشن میساخت تا کمی نور بتابد و بتوانند به اتاق گرینفندور ها برگردند و روز خود را دوباره شروع کنند...
چوب دستی هرماینی هر دقیقه یکبار خاموش میشود چرا که مدیریت جدید هاگوارتز بر چوب دستی بچه ها نیز مدیریت خودش را دارد ...در دل تاریکی دو نفری پیش میروند با دست هایشان را دیوار را لمس میکنند تا مراقب باشند به مانعی برخورد نکنند
فقط وقتی نگهبان ها با چراغ هایشان رد میشوند نوری می افتد و آنها میتوانند پیش بروند...اول باید به پله های متحرک بروند و خیلی آرام جلوی تابلوی پاترمور ورد ورود به داخل را بخوانند
و اگر شانس بیاورند که تابلو های دیگر فضولی نکنند که کجا بودید؟ هرماینی و هری همین طور با اضطراب زیادی طی کردند...هری غر زد:" واقعا برای دیدن یک حوض من و خودتو توی این تنگنا قرار دادی...هرماینی در دل تاریکی که حتی صورتش هم معلوم نبود دوباره به سمت هری برگشت:"
" هری دارم میگم اون یک تصویر ساده نبود...متوجه باش! دل تاریکی پیش رفتن جز گمراهی ندارد...بنابراین دربی را باز کردند که رو به روی پله های متحرک نبود
درب را باز کردند به یک سالن ناشناخته پا گذاشتند که خیلی بزرگتر و جادویی تر از سالن هاگواترز بود...هری گفت:" اینجا...اینجا دیگه کجاست تابه حال ندیدم ! جای جدید هاگواترزه؟ تا حالا اومده بودی اینجا؟
هرماینی سرش را به علامت منفی نشان داد:" نه هری..هیچ وقت از اون وقتی که به هاگواترز اومدم پامو اینجا نگذاشته بودم...شاید اینجا جایی که هیچ وقت بهمون نگفتن وجود داره...هاگواترز اونقدر بزرگه راهروهای پیچ در پیچ جادویی اش ممکنه ترو در خودش گم کنه هری.."
هری پاسخ داد:" منم هیچ وقت به این سالن پا نگذاشته بودم ...چقدر با سالن های دیگه فرق داره جادویی تر عجیب تر .." ناگهان درب پشت سرشان بسته شد...هری با نگرانی سعی کرد آن را باز کند ولی نتوانست...هرماینی گفت:" ولش کن هری از راه دیگه ایی میریم هاگواترز راه های زیادی داره...
مفتون سالن شده بودند سالن بزرگ و انگار برای خودش یک هاگوارتز جداگانه بود...جعبه های عجیب غریبی کنار دیوار چیده شده بود هرماینی به سمت آنها رفت ...
میخواست جعبه هارا باز کند...هری به اون گفت:"هرماینی نکن شاید خطرناک باشد ...هرماینی به او گوش نکرد و سعی در باز کردنشان داشت...
هنوز درب جعبه را باز نکرده بود...ناگهان مدیر جدید هاگواترز خانم فیونا ، بر صحن سالن ظاهر شد و دندان های نیش اش را نمایش داد ...داد زد که هردوی آنها از ترس پریدند و هم خشکشان زد :" هری پاتر و هرماینی گنجر ...شما به جرم تخلف از قوانین جدید هاگواترز تنبیه هستید!
25 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
قسمت دو و سه هم منتشر شدند...
خیلی قشنگ بود.
دست به قلمت عالیه💙
لطفا ادامه بده.
چالش یک:نظری نمیتونم بدم اما تنبیه بدی میتونه باشه.
چالش دو:نمیدونم
چالش سه:فوق العاده بود.
اگر دوست داشتی به داستان منم سر بزن و مشکلاتش و بگو💙
خیلی ممنون که شرکت کردی ...میخونم داستانتو اتفاقا یه نیم نگاهی داشتم بهش قاب نمیدونم چی چی واقعا جالب بود ...اما اخر هفته حتما کامل میخونم چون هر روز نمیتونم سر بزنم ...قسمت دوم هم دوست داشتی بخون ♥
💙
قاب آویز مرگ بود
عالی بود فقط هاگوارتز درسته نه هاگواترز.
و اینکه گفتی پونزده سال پیش با هری پاتر آشنا شدی...پس الان بالای بیست سال سن داری ؟
متشکرم که وقت گذاشتی ...میدونم ...من چون تتند مینویسم ممکنه اشتباه داشته باشم مخصوصا کی برد ها که وقتی یه اشتباهی رو مینویسی همون جوری سیو میکنه ..آره 21 سالمه ... جواب چالش ؟
چالش یک: با توجه به حالت صورت مدیر و قوانین سفت و سخت باید تنبیه ترسناکی باشه.
چالش ۲: نمی دونم.
چالش۳: جالب بود. دوست داشتم
آره دقیقا... متشکرم که خوندی هر چند طرفدار هری پاتر نیستی! مرسی که وقت گذاشتی
نوشته هات توی هر موضوعی قشنگن و من همشون رو می خونم😍😍
قربونت چیز درخوری نیست نظر لطفته ♥