خیلی خسته بودم احساس میکردم پاهام فلج شده خواب دیده بودم که تو یک گودال رنگین کمانی افتادم.
از خواب پریدم ولی اونجا اتاق من نبود!
یک آینه اونجا بود رفتم سمتش یک دختر با موهای بنفش کم رنگ و سفید بود دیدم که چشم هاش بنفش بود و موهاش واقعا زیبا بود.
در همون لحضه پسری که خیلی شبیه من بود و یک دختر دیگر که اون هم خیلی شبیه من بود امدند.
کاسپر: تو ادم بشو نیستی نه؟ چرا ماتت برده؟؟!!!
لولا: لونا بدو دیگه روز اول مدرسه دیرمون میشه اونم بزرگترین مدرسه جادویی در شهر اگه دیر کنی جای مامان خودم کلتو میکنم.
مادر گرامی: ک*افتا گم*ید پایین تا ج*تون ندادم.!!!
لولا:مامان همش تقصیر لوناعه این عو*ی نمیاد بریم
مادر گرامی: لولا بچه ی احمق انقدر همه چی رو گردن خواهرت ننداز از ماجرای قرارات با پسرا خبر دارم عو*ی
کاسپر: * از خنده جر میخوره 😂*
لونا: الان میام فقط لباس بپوشم
اون دوتا رفتن در اتاقمم بستس
*یک نور ظاهر میشود*
لیسا: وای خدا به خدا ببخشید اشتباهی دستم خورد قلبت وایساد من راهنمات لیسا هستم تو این دنیا و فقط تو میتونی منو ببینی سوالی داشتی ازم بپرس
*لونا ماتش میبرد و حرفی برای گفتن. ندارد جز اینکه جیغ بزند اونم جیغ بنفش*
نظرات بازدیدکنندگان (0)